متن بانوی کاشانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بانوی کاشانی
اهل کاشانم من
تا حدودی شاعر
تا همیشه عاشق
من پر از واژه و حرف و سخنم
مهربانم من و آیین دلم مهر وصفاست
من به مهمانی چشمان شما محتاجم
یک نگاه آرام یک سر سوزن عشق
یک تبسم ، لبخند
دلخوشم چون سهراب به صدای آبی به پر پروازی...
خلقی ز کرامات شما میگویند
تسبیح تو را ارض وسما میگویند
ای دادرس روز قیامت زهرا
از لطف تو در روز جزا می گویند
زهرایی و مهمان تو روح الامین بود
شان نزولت قدر وطاها یا و سین بود
زهرایی و نور دو چشمان محمد
همتای تو تنها امیر المومنین بود
دلم آغوش میخواهد کمی گرم وکمی تب دار
چنان گرمم کنی تاصبح
که از هرم تن داغت
چنان سوزم
مثال کوره ای آتش
ومن در آتش گرم تنت
مدهوش،گردم
ومست از بوسه های ناب گلگونت
دلم آغوش میخواهد
نکن جانا دریغ ازمن
که این بانوی عاشق را دگر
تاب جدایی...
دلتنگ توام خط بزن این فاصله هارا
دنبال تو گشتم همه ی قافله هارا
زخمی که به دل دارم از این فاصله قدری ست
کز یاد بِبُردم همه ی آبله هارا
ازچلچله ها بسکه سراغ تو گرفتم
مجنون تو کردم همه ی چلچله هارا
با سلسله ی موی تو شاعر...
برای همسرم
به قلم ✍️بانوی کاشانی
برای تو،
عشق ما شبیه چیست؟ شبیه ملودی آرامی است که بیاختیار زیر لب زمزمه میکنی. شبیه اولین جرقه آتش در یک شب سرد. یا شبیه پیدا کردن ساحل بعد از شنایی طولانی در اقیانوس.
تو قطعه گمشده پازل وجود من بودی. با تو،...
شکوه همت آران ببین که بی کلک است
میان حومه ی کاشان نگین دُر تَک است
فدای چهره ی زیبای دختران کویر
که رویشان همه دریاچه ی پراز نمک است
کویر خشک مرنجاب و خاک پر عطش اش
مشابه لب تشنه همیشه پر ترک است
فراست وادب و همت بلند...
در کافه ، کنار پنجره
چای را هم میزدم
و تماشا میکردم
که چگونه عشق
مثل قند در دل فنجان
آب میشود
پدر...
پاییز آمد...
دست هایش پر از رنگ های غریب بود
رنگ های زیبا..
اما هیچ کدام.
شبیه رنگ رخسارت نبود.
طلوعی که از چشمانت تلألو می کرد را حتی آسمان پاییز ندارد .
فکرت گرفته روز و شب از دیده خواب را
از واژه هام قدرت هر انتخاب را
لحظه به لحظه همنفس جان خسته شو
تا دور سازی از دل من اضطراب را
حالا که پیش چشم توام اندکی بخند
از نو بساز، حال من دل خراب را
وقتی غزل به نام...
هنوز هم میشود
از پشت ابرها
آسمان را دید
ماه را تماشا کرد
وبه خورشید سلام داد
هنوز هم میشود
با پای برهنه روی علفها
به سراغ روشنایی رفت
پاییز رسیده و دلم غم دارد
یک حس عجیب وحال مبهم دارد
برگرد بیا کویر شد خانه دل
باران محبت تو را کم دارد
ماه تبعید شده
آفتاب گردان رو بر میگرداند از خورشید...
سرو خم شده
بید مجنون گشته، گیسو به دست باد سپرده.
قاصدک رها در آسمان میچرخد.
وبه عریانی گلبرگ ها بی اعتناست.
تمام تن زمین درد میکند.
و سپید سال دستانش عطش استجابت دارد
با کدام نسیم از راه میرسی!!!!...
قلم بردار،بنویس عاقبت روزی اثر دارد
که فرهنگ غلط همواره بر انسان ضرر دارد
همیشه درد از سر میشود آغاز،این یعنی
تَحَجّر بی تمدن گاه گاهی درد سر دارد
در این ایام بدنامی ز گمنامی ست بالاتر
خوشا بر آبرومندی،که نامی معتبر دارد
ز جهل ابلهان باید بسوزد عاقلِ دانا...
شب،
از قابِ پنجره آغاز میشود،
جایی میانِ سکوتِ دیوارها
و نفسِ آهستهی زمان....
ماه، روی شانهی من خم شده است،
و رازِ ماندن را
در گوشِ سایهها نجوا می کند.
پراز بال و پرم...
از گون تا گندم...
از یاس تا یاسین..
صدای دوری میآید،
از جایی که چراغها...
به جای غسل شهادت بیا سر خود را
به خاک پای امام حجاز بگذاریم
قرار آخر ما قبله ی نخستین است
به خاک مسجد الاقصی نمازبگذاریم
بیا که پنجره را نیمه باز بگذاریم "
به سوی قبله ی آخر نماز بگذاریم
به وقت سجده قشنگ است اگر سر خود را
به خاک پای امیر حجاز بگذاریم
سلامی پر از شور و شوق و سرور
به مردان غیرت زنان غیور
به هر کس دلش میتپد بایقین
برای سرافرازی سر زمین
ای کاش می شد سایه ی روی سرم باشی
درتنگنای زندگی مان در برم باشی
وقتی که دارم عاشقانه شعر می گویم
الهام شعرم، محتوای دفترم باشی
حالا که ایام جوانی رفته از دستم
مانند یک رؤیا کنارم، دلبرم باشی
تلخ است بی تو لحظه ها درموج تنهایی
پرواز کن...
اسلام دین مهربانی دین لبخند است
با مهربانی میشود پیغمبرم باشی
آرزوی تو مرا کشت که یارم باشی
همدل و همنفس این دل زارم باشی
نکشم پای ازاین ورطه اندوه برون
تا زمانی که توهم اهل دیارم باشی
من بخوانم غزل شوق در آغوش طرب
تو هم آن زخمه همان نغمه ی تارم باشی
بی قرار تو منم مست وخراب تو...
در طلیعه مهرگان سلطان علی
به تماشا سوگند
و به هبوط گلابی
و جاری شدن شبنم در
آوای شقایق
گویا همه ما در ظهر عاشورا
غفلت پاکی را
در دل داشتیم و
به سمت منشور آفتاب
می دویدیم
نمیدانم...
وحشت زده اعتراف می کنم:
اگر آنروز،ما بودیم ،
در صف...
🌺الحمدالله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت علی بن ابی طالب علیه السلام
چقدر خنده ی شیرین تو نمک دارد
چقدر یاس که از سفره ی فدک دارد
ملاک عشق خدا مُهر و سجده نیست فقط
حلالزاده به مِهر علی مَحک دارد
چقدر جان به لبِ دلشکسته دارد عشق
نگاه کن...