متن بانوی کاشانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بانوی کاشانی
وقتی پدر خسته میآمد سمت خانه
وقتی که شاکی بود از دست زمانه
وقتی به دستش بار سنگین داشت، مادر ـ
یک "یا علی" میگفت از دل ، عاشقانه
عطر خوش نامت که میپیچید در باد
در سجده میافتاد گل هم بی بهانه
دست پر از مهرت همیشه بر سرم...
هر زمان محروم از چشم عدالت میشوم
بین این نامردمی ها بد قضاوت میشوم
میکشد آتش به جانم غصهها بی اختیار
وقتی آزردهدل از بخل جماعت میشوم
کارد وقتی همنفس با استخوانم میشود
ضرب در دلبستگی ها ، بینهایت میشوم
میکنم سجده به درگاه الهی با خشوع
مینشینم تا سحر...
دوست دارم که عاشقت باشم
گوشه ای از سلایقت باشم
مثل دریای پر خروشی تو
کاش میشد که قایقت باشم
آسمانم همیشه میخواهم
مثل خورشید لایقت باشم
یا که مثل نسیم شالیزار
یار خوب و موافقت باشم
یا نه اصلا مثال ثانیه ها
همنفس با دقایقت باشم
من برای تو...
.
پرواز،کردم بر فراز قله ی درد
حتی نگفت امشب نرو یا اینکه برگرد
دیگر برای بازگشتن علتی نیست
دارد هوای عاشقی ها میشود سرد
کوچه هم مانند من دلتنگ هست وبی قرار
کوچ کرده با پرستو نغمه ی شیرین یار
من برای دیدنش لحظه شماری میکنم
شاهدم این تیک تاک ساعت شماته دار
گفته اند یک روز،می آید برای دیدنم
گفته اند آخر به پایان می رسد این انتظار
مثل یک غنچه که تازه سر زده از شاخه ها
سبز، هستم بی قرارم بی قرارم بی قرار
.
خوشبو و پر از طراوتی ، چون یاسی
جز مهر و محبت و وفا نشناسی
اینگونه تو را شناختم مادر جان
با قلب شکسته هم پر از احساسی
تا که با نام تو مادر می خورد شعرم رقم
می تراود چشمه های ذوق از چشم قلم
تا به نام نامی ات آغاز،کردم شعر را
بیت ها بیت المقدس شد غزل شد محترم
من در آغوش تو فهمیدم زبان عشق را
در دهانم واژه ها گل میکند هر بازدم...
اورفته است وروی دلم پا گذاشته
حالا مرابه حال خودم وا گذاشته
آنکه همیشه از من و از عشق میسرود
این بار پشت جمله اش اما گذاشته..!!!
شیرین شدم در عالم عشقش ولی چه تلخ
من را میان خاطره تنها گذاشته
ازهرم عشق چیز زیادی نمانده است
جزاینکه روی شیشه...
ریشه در خاک اگر داشته باشی ، حتما
باعث رشد و نُمو دگران خواهی شد
رویت غزل لبهای تو یک بیت موزون است
آهوی چشمانت غزال دشت هامون است
لبخند تو سر چشمه ی سبز،محلات است
لبخند تو سرچشمه ی تلمیح واعجاز است
اخمت به زیبای جزر ومد کارون است
لالایی شب های تو سمفونی موج است
آرامبخش روح چون شور وهمایون است
آرامش محض...
امروز خدا به آسمان اختر داد
بر اهل زمین فاطمه ای دیگر داد
شد شش جهت عرش مصفا ، که خدا
بر قبله ی هفتم از کرم دختر داد
قطره به قطره آسمان ها را دویدم
ساعت دقیقا هشت...! با باران رسیدم
رنگینکمان شد نردبان گنبد او
با پرچم سبز دعا در خود وزیدم
در انعکاس آیهی آیینهکاری
خورشید را در کسوت خدام دیدم
پروانه پروانه فرشته جمع می شد
همبال کفترهات وقتی می پریدم
از حوض آزادیت گنجشکان...
جغرافیای عشق ، مغرور سر فراز
نامت همیشه در تاریخ ماندگار
ژرفای نیلگون ! ای عرصه ی جنون
دریای عشق و خون، موّاج بیقرار!
امید زندگی ،نامت همیشگی
بر پهنه ی جهان چون کوه استوار
با فارس زاده ای هم فارس مانده ای
هر چه بخود تنید ایام روزگار
سرداده...
با دل چه کنم یاران. از عشق نپرهیزد..؟
آرامش جانم را. هربار بهم ریزد.
بی واهمه ازهجران گیرد ره مشتاقی
در گلشن احساسم آشوب بر انگیزد
دارد سر رسوایی با زلف زلیخایی.
یوسف اگر از چنگش با واهمه بگریزد
آئینه در آیینه. پروانه ی بی پروا.
در آتشم اندازد یک...
ساعت دقیقا هشت با باران رسیدم
قطره به قطره آسمانت را دویدم
مثل کبوترهات گشتم دور گنبد
خورشید را هم خادم صحن تو دیدم
تا کم شود. بار گناه از،روی دوشم
از چشم های خویش منت میکشیدم
لبریز ، از عطر حرم شد جانمازم
در سجده ام طعم اجابت را...
از مهر و ماه ، در همه آفاق برتر است
آن بانویی که قم به حضورش منور است
باران شده است تا که ببارد به شوره زار
با او کویر ، دشت ولای معطر است
این میوه ی کرامت و این جلوه ی بهشت
دخت عزیز کردهٔ موسی بن جعفر ...
سلام ای دختر موسی ابن جعفر
سلام ای فاطمه، زهرای دیگر
سلام ای نور چشمان دو خورشید
سلام ای آیـــــــــهٔ ایمان و توحید
به دنیا پا نهادی مهر بانو
به پایت عرش افتاده به زانو
کویر قم به یمن مقـــدم تو
شده گلزار عشقی از یَم تو
دخیل چادرت گردیده...
بار دیگر. رحمت حق بر زمین اعجاز،شد
فاطمه آمد دوباره علت این راز شد
اوست دریای ولا را گوهر صدق و صفا
زینت آرای پدر گنجینه ی حجب و حیا
عصمت وکنزحیا را در جهان منظومه اوست
نور در نور است بانو فاطمه معصومه اوست
عالمه چون فاطمه سرچشمه علم...
اقتدار و. ابهتش زیباست
زخمی از شقاوت دنیاست
یادگاریّ تلخ آدم هاست
درختی که روی آن یادگاری حک کرده اند
خسته ام
خزیده چون کبوتری درقفس
دُرنایی تازه از کوچ پنجره ها از راه رسیده...
گویا پرستویی هستم که به شوق بهار تمام آسمان را شقایق چیده...
خسته ام
انقدر خسته ...
که دلم میخواهد ، خواب ابدی تعبیر پلک هایم باشد...
میدانی ...
دنیا با من نساخت
با ما...
از،دنیا دل پُری دارم
دستم به او برسد گیس از،سرش می کَنم
دنیای بَد اَخم بی پیر
آنکه همیشه از من و از عشق میسرود
این بار پشت جمله اش اما گذاشته..!!!
.
ریشه در خاک اگر داشته باشی ، حتما
باعث رشد و نُمو دگران خواهی شد