دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
خواهم که تو را تنگ در آغوش بگیرماز هرم تنتمست شوم مست بمیرم...
بوسه ای از سر مستی به لب یار زدمآتشی بر دل دیوانه و بیمار زدم...
در سینه هیچ نیست به جز آرزوی تو...
به چه منطقی بگویم که برای من خدایی...
من برای بودنممحتاج با تو بودنم...
سر پیری اگر معرکه ای هم باشدمن تو را باز تو را باز تو را میخواهم...
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ یعنى که تو را تو را تو را می خواهم...
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری...
من تا ابد کنار تو می مانممن تا ابد ترانه ی عشق رادر آفتاب عشق تو می خوانم...
شب یعنی گرم گردد تنت با آغوش یار...
گفته بودم به تو این بارشما یادت هست !؟معنی_تو_شدنت_را_به_شمامی_فهمی؟...
ناگهان شبیخون می زند وجان را به لب میرساندخیالت...
معنای زندگی من با تو بودن استدر کنار تو مفهوم زندگیمفهوم عشق نیز است...
روز ها که مدام با منیشب ها هم در خوابمتو چرا نمیخوابی ؟!...
یک جای کار می لنگدمگر می شود او تمام من باشد ومن یکی از تمام شده هایش...
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم...
گفتی چه کسی ؟ درچه خیالی ؟ به کجائی ؟ بیتاب تو ام محو تو ام خانه خرابم...
من رام دیگری نشوموحشى توام...
من مستم و این مستی من مستی می نیست چون یاد جمال تو کنم مست شوم من...
آن عشقکه در پرده بماند به چه ارزد ؟عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ...
رام ترین وحشی ام در بر آغوش تو...
بارها پرسیده ای از نحوه ی دل دادنم چشم تو در چشم مندیگر نمی دانم چه شد...
گرچه یادی نکند پیش خود اما همه شبدم به دم خاطر او میگذرد از نظرم...
تو جان من بودی چگونه بی منی اینقدر ؟...
وقتی دلم به سمت تو مایل می شودباید بگویم اسم دلم دل نمی شود...
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل هر دوبه رخسار تو آشفته و مست...
دلتنگ توام ای تو همانی که ندارم...
دست هایت را به من بدهمی خواهم از تمام غم ها برگردم...
نفسم بی نفستدر قفسممی دانی؟...
ما مست شراب ناب عشقیمنه تشنه ی سلسبیل و کافور...
من ز فکر تو به خود نیز نمی پردازم نازنینا تو دل از من به که پرداختهای...
تا چشم تو دیدیم ز دل دست کشیدم...
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی...
یک بار تو عاشق شویکدانه شدن با من...
من همان پنجره ی رو به خیابان بودمکه شبی بسته شد و رو به کسی باز نشد...
دیشب عرق شرم تو آتش به دلم زد...
من جان دهم آهسته توام میمیری؟...
جان من و جهان توییدلبر بی نشان تویی خوش بنواز جان من جمله نیاز میشوم...
تو را میخواهم ای جانانه ی منتو را می خواهم ای آغوش جانبخشتو را ای عاشق دیوانه من...
بگذار در آغوش تو اقرار کنممرگ چه زیباست...
زندگی گر هزار باره بودبار دیگر تو ، بار دیگر تو...
در دل چگونه یاد تو می میردیاد تو یاد عشق نخستین است...
دلم گرفتهدلم عجیب گرفته استو هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند...
در انتظار آمدنت هستمامابا من بگو که آیا ، من نیزدر روزگار آمدنت هستم ؟...
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستیکه هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی...
من اینجا بس دلم تنگ استهر سازی که می بینم بد آهنگ است...
بار غمت میکشم از همه عالم خوشم...
می خواهم از این پس تمام ماجرا باشی...
شب اگر باشد ومِی باشد ومن باشم و تو به دو عالم ندهمگوشه ی تنهایی را...