پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بی وزن تر از خیالدر آسمان آغوشتاوج می گیرمبی تابیشروع دلتنگی ستبیچاره این دلکه ویرانه ی خیالات ست...
دلم گرفته هوس شادی کرده امشادی از جنس تو مثلا صدایت را بشنوم یا یا ببینمت یا در آغوش بگیریماصلا نهتنها یک بوسه کافیستتا مرزهای شادمانی را در نوردم...
ناگهان شبیخون می زند وجان را به لب میرساندخیالت...