شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
در انتظار تو می میرم و در این دم آخردلم خوشست که دیدم به خواب گاه به گاهت...
جانم به ماتمت رود از تن به در ولی داغ توام نمیرود از دل به در پدر...
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد بدین شتاب خدایا شباب می گذرد...
ز ماه شرح ملال تو پرسم ای مه بی مهر شبی که ماه نماید ملول و رنگ پریده...
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی رانجستم زندگانی را و گم کردم جوانی راکنون با بار پیری آرزومندم که برگردمبه دنبال جوانی کوره راه زندگانی رابه یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانمکه شب در خواب بیند همرهان کاروانی رابهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابیچه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی راچه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستیکه در کامم به زهر آلود شهد شادمانی راسخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دلخدایا با که گویم شکوه بی همزبا...
بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانیداستانها دارم از بیداد پیری با جوانیوا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشدمن چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی......
ای عشق را خریدار بنگر متاع من همای دل را پناهگاه هستی پناه من همدر این زمانه ای که عاشقی یک گناه استدل داده می پرستم عشق است گناه من هم🌾من عاشقم خدایا محتاج یک نگاهت لطف کن که عشق ببیند یک بار نگاه من هم🌾در ظلمات هستی خالق شمس ماهی نوری در لحظه ها و هر گاه گاه من هم🌾سلطان شاه ادنا محتاج رحمت هستندمن گدائی بیش نیستم بشنو تو آه من هم🌾هجرانم و با هجران کاش بمیرم الاهیکاش زود رسم به مقصد روان کن راه من هم...
زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان راولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را...
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی...
تقدیر الهی چو پی سوختن ماست ما نیز بسازیم به تقدیر الهی...
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی...
پیوند جان جدا شدنی نیست ماه منتن نیستی که جان دهم و وارهانمت...
تار و پودم، تو بگوبا دِلِ تنها چه کنم؟...
گر از یادم رود عالم تو از یادم نخواهی رفت...
همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی...
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن کاین بود عاقبت کار جهان گذران...
در حسرت تو میرم و دانم تو بی وفا روزی وفا کنی که نیاید به کار من...
دل به هجرانِ تو عمریست شکیباست ولی بارِ پیری شکند پشتِ شکیبائی را...
با لهجه ی آذری مدام و یکریزهی پرده به پرده باده ی شوربریزبدجور دلم هوای شعرت کردهبرگرد دوباره شهریارِ تبریز فریده صفرنژاد...
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم...
دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید امشب بیا که نیست به فردا تقبلی...
نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار با غم عشق زاده و با غم عشق داده جان ۲۷ شهریور روز شعر و ادب پارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار...
27 شهریور، روز شعر و ادب فارسی و بزرگداشت استاد شهریار گرامی باد...
دلا دیشب چه می کردی، تو در کوی حبیب منالهی خون شوی ای دل، تو هم گشتی رقیب من...
یه روز یک ترکه...یک روز یک تُرکه .ستار خان..باقر خان میشهیک روز یک تُرکه موسس اولین مدرسه کر و لال ها در ایران میشه ( جبار باغچه بان ).یک روز یک تُرکه پدر علم نوین ایران.میشه ( مهندس عالی تسب ).یک روز یک تُرکه شاعر پر آوازه معاصر دنیا میشه ( استاد شهریار و پروین اعتصامی )یک روز یک ترکه مشهورترین نویسنده میشه ( صمد بهرنگی )یک روز یه تُرکه باعث میشه ورزش ایران و آسیا رو به اسم او صدا بزنند (علی دائی )یک روز یک تُرکه نابغه والیبال جه...
یک بار تو عاشق شویکدانه شدن با من...
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم...
دل به هجران تو عمریست شکیباست ولیبار پیری شکند پشت شکیبائی را......