پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
باتو یه روز ، اینجا بهشتم بوداین روزا اما جز یه زندون نیست.می سوزم از عشقت و میدونمآتیش تو بعدش گلستون نیست.ماگم شدیم هردو تو این جادهدیگه امیدی به رسیدن نیستتو بی تفاوت می گذری از عشقراهی برام جز دل بریدن نیست.دل می کنم از تو واین رویادل می کنم دیگه از احساسمتا آخرش موندم به پات هرچندراهی نذاشتی تو دیگه واسمچشماتو بستی روی دنیام کهبگذری راحت از دل سادمچیزی نمیگی و نمی دونمتاوان چی رو با تو پس دادم.تقدیرمه ...
می خندم و تو فقط می دانیپشتِ این دروغِ بزرگدرد تا کجا رسوب کرده است...!...