متن دوری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دوری
زندگی پر از فراز و نشیب است،یکی از این فراز و نشیبها خود تویی! جالب است نه؟ تو شدهای بزرگترین فراز و نشیب این زندگی که آغاز و پایانش دست هیچکداممان نیست و من در این هیاهو گم شدهام، تنها کسی که میتواند مرا از این سردرگمی نجات دهد تویی،...
دلتنگم و جز روی توام نیست قراری....
ای وصل به تو صبر و قرارم کجایی...؟
تمام سهمم از دنیا، همان چشم سیاهت بود...
که قلبم را میان سینه می لرزاند...
نمیدانم چرا هر شب...
هوای چشم مــــن بی تــــو....
کمی بارانی و سرد است...
رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،
باید برود بی تو زند سرد، نفس را.
در گروهِ عاشقی، نامِ تو را، اد کرده ام؛
هر کسی، غیر از تو را، از راسِ آن، رد کرده ام!
پرتپش، رویت، تمرکز کرده قلبِ عاشقم؛
گو که جز تو، با دگر، اعضای دل، بد کرده ام!
دستهایم بی رمق و سرگردان
دلتنگ از دوری تو
به مانند دوره گردی شده اند و جار میزنند
شاید که صدای دستانم در آن دنیا به گوش توبرسد
#نسرین شریفی
با ما چه کردند، که اینگونه از شادی دوریم...
چه قطارهایی که آمدند و رفتند
تا توانستم فراموش کنم خاطراتی را
که در آن توقف چند ساله در
ایستگاه تو داشتم...
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این لحظه های دوریت حالم خراب است
ای کاش برگردی بیایی جان بگیرم
بی تو جهانم تا ابد در التهاب است
ساعت به ساعت میشمارم روزها را
بختم ولی انگار که همواره خواب است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هیچ دردی بدتر از هجران و دوری نیست در قاموس عشق
عاشق بیچاره سرگردان در این وادیِ غم نابود شد
سجاد یعقوب پور
دردها دارم بجان و از غمت در آتشم
کاش میدیدی که ازدوری چه زجری میکشم
دست در زلف خیالت میزنم با شوق و شور
ای که گرمای وجودت شد دلیل خواهشم
هرزمان گل میکند در خاطرم لبخند تو
مثل نیلوفر سر از دیوار حسرت میکشم
ماه من امشب بتابان نور...
وقتی تو رفتی در دلم غوغا به پا شد
با رفتنت کاشانه ام ماتم سرا شد
اصلا نمیشد باورم پیشم نباشی
آخر چرا امید من باد هوا شد؟
ویران شدم. چون ارگ بم آوار گشتم..
آری درونم بی تو غوغایی بپا شد
پایم بدام زلف پر تاب تو افتاد
گیسو...
هیچگاه نترسیدم چون تو در ذهن و قلبم همیشه و تا ابد ماندگاری...
اما غمگین بوده ام...
ولیکن ایمان دارم این دوری تمام میشود و هر دوی ما را خدا به هم باز می گرداند...
آه از درد دوری...!
نفس های عمیقم بیشتر شده...
خودکارم ایستاده و دستم توانی برای نوشتن ندارد.
تمام جسمم تو را می خواهد تارهای صوتی حنجره ام اسم زیبای تو را فریاد می زنند.
سینه ام آغوش گرمت را می طلبد دلم شانه هایت را می خواهد که قفل شانه...
دوش از بادهٔ عشقت به نوا آمد دل
شور و شوق تو به جانم ز صفا آمد دل
چشم مستت چو به دل راه نمود ای ساقی
هر چه دیدم ز تو، در حسن و بها آمد دل
در هوای تو ز هر غم به رهایی برسم
عشق تو مایهٔ...