پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خسرو آواز قرن، شاه بی قرینشد ز نظر غایب و خلقی پی اش غمینمرغ سحر، خفته به بستر چرا خموش؟دلشدگان در عطش بانگ آتشینفتح جهان کرد بدون سلاح و جنگنغمه ی عرش است که جاری است بر زمینچون که کند لب به ترنم، دوباره بازاز دمش این خاک شود جنت برینجغد، خمش گردد و باغ از زغن، تهیزهره به رقص آید و ناهید از آن طنینطالع سرکش پی خاموشی اش مکوشچرخ ستمگر پی صیدش مکن کمیننرگس بیمار مرا در امان بداردست طبیعت گل عمر مرا مچین...
ایران زخم دیده ی غمگین، کمی بخنددف می زنم برای تو، با من دمی بخندزانوی غم گرفته در آغوش تا به کی؟یک دم بدون هیچ ملال و غمی بخندتا چشم دشمن تو شود کور، شاد باشبگذار تا نگاه کند عالمی، بخندای سرو باستانی من، کم نمی شودچیزی ز ریشه ات که ز بن محکمی، بخندبا بته جقه های لباست چو دخترانچرخی بزن، به نغمه ی زیر و بمی بخنددنیا اگر به قصد تو برخاست، غم مخورایران من! تو کشور جام جمی، بخنداوج و نشیب های فراوان چو دیده ایا...
ایران زخم دیده ی غمگین، کمی بخنددف می زنم برای تو، با من دمی بخند...