خسرو آواز قرن، شاه بی قرین
شد ز نظر غایب و خلقی پی اش غمین
مرغ سحر، خفته به بستر چرا خموش؟
دلشدگان در عطش بانگ آتشین
فتح جهان کرد بدون سلاح و جنگ
نغمه ی عرش است که جاری است بر زمین
چون که کند لب به ترنم، دوباره باز
از دمش این خاک شود جنت برین
جغد، خمش گردد و باغ از زغن، تهی
زهره به رقص آید و ناهید از آن طنین
طالع سرکش پی خاموشی اش مکوش
چرخ ستمگر پی صیدش مکن کمین
نرگس بیمار مرا در امان بدار
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
ZibaMatn.IR