چهارشنبه , ۱۸ مهر ۱۴۰۳
زمانی که چشمانم، محوِ آسمانِ آبیِ چشمانت، بشود؛ قلبم به اندازه ی تمام خاطرات،بین مان، حصار جدایی می کشد. باورش سخت است اما؛ زمان زیادی گذشته است که عشقِ من، از نظر همه؛ پنهان مانده است.اکنون؛ قلبم را ببین که چگونه در انتظارِ دیدنِ همتایِ معنوی اش؛ چنین فرسوده و خمیده شده؛ آری، تمام اشتباهش آن بود که کلمه ی عشق را مقدس دانست در حالی که هیچ وقت به آن باور نداشت وحالا در آتشی که خودش به پا کرده؛ می سوزد و دم نمی زند.درست در همین لحظه، عمر ا...
می خواهم صادق باشمآغوشتآنقدر زندگی ستکه احساسِ مرگ میکنم ...آرمان پرناک...
خوابهایم آشفته می دیدند مرادر شبهایی که بختک هراسنفسم را می برید حالا از مرز پیراهنت رد شده امدر کشور تنت پناهنده می شوم تا در اقلیم غربت قریب نگاهت باشم شاید روزی چشمهایتاین آشنای بیگانه رادر کلبه ی آغوشت به صرف عشق دعوت بدهند...
وقتی تو هستی خودمو گم میکنم یادم میره کجای زمان وایسادم یادم میره اصن کی هستم میشم یه دنیایی از شور ، انگاری دوتا بال دارم که تو آسمون چشات اوج میگیرم خطای صورتم محو میشه ، پاهام از زمین کنده میشن ، تو خیالم به اسارت بازوهات درمیام و تو آغوشت به جنون میرسم میبوسمت و سالها به عقب برمیگردم یک جرعه از نگاهت چنان مستم میکنه که صدای ذوق دلم رو همه دنیا میشنوه راستی تو پاداش کدوم خوبی من بودی که اینجوری پر از عشقی نه انتظار دیدار ، نه...
باوەشت لە گەڵ مالی خواتەنها یەک فەرقی هەسهۆو ماله هەزارا هەزار زائری هەسوباوەشت غاری حەرایە موحەمەدە!◇ برگردان فارسی:آغوشت با خانه ی خدا تنها یک تفاوت داردآن خانه هزاران زائر دارد و آغوشت غار حرا است! زانا کوردستانی...
رویایِ من همیشهپاییز است سردُ بارانیبهانه ایبرایِ آمدن در آغوشَتزیرِ چترِ سیاهَتگرفتنِ دستانَتقدم میزنیمکوچه یِ خیال را کهانتهایَش به بوسهختم میشود. آگرین یوسفی...
یلدا که بلندترین شب سال نیست...طولانی ترین شبم، شب هایی ست که،دور از آغوشت به خواب می روم. ■□■شعر:دلبرین عبدالفتاح ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی...
حالا که چشمانتدنیای مرا به بازی گرفته اندآخرتم را درآغوشت بسوزان علی مولایی...
در آغوشت بیارامم چه زیباست!برایم ناکجایش قدّ رویاست!در آن شورش ترین احساسِ نابی،برای باورِ قلبم مهیاست!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
پائیز آمده است امادر سرم هوای بهار موج میزندپاییز آمده است امامن در آغوشتهمیشه سبزم...
...پناهم بده به مرز آغوشتزمستان است و دلم هوای بهار میخواهد...
آغوشت راچگونه روزه بگیرم وقتی عسل چشمانت دهان نگاهم راآب می اندازدومن پنهانی قورت می دهم طعم نگاهت راعلی مولایی...
مرا درشفاخانه ی آغوشت بستری کنتا با آرامبخشی از لبانت عاشقانه هایم رادر حصار بازوانتچُرت بزنمعلی مولایی...
این روزها کمی بیشتر از حدِ معمول دلتنگت می شوم! دلتنگِ آغوشت، که همچو پناهگاهِ امنی ست، برای ناامنیِ این روزها دلتنگِ حرف هایت، که مرحمی ست برای زخم های دلمدلتنگِ خنده هایت، که امیدبخش زندگانی ام استو چشمانت، مانند کهنه شرابی ست، که عجیب مرا مست می کندببین چه بر سرِ دلم آورده ای، که اینگونه هر روز و شب، بی بهانه هوایت را می کند! و در آخر، این دلتنگی های طولانی،چون زلزله ای هر شبانگه، برسرم آوار می شوند!...
کاش که آغوشت. آخرِ دنیا باشد...
.می گذرم...از خم این فاصله ، با تاریکی کوچهو زنجیری که گلوی پایم را می جودببین... چگونه بال می گیرم،که به انتهای رگ های توسرریز می شومو آهسته بر پرچین دیوارهای پیرزیر تابش مهتاببه شب نشینی شب بوها که می رسماین فاصله ی زرد را آبینقاشی کنمآنگاه که تراوش می کندگونه های خیسمبه عشق تو از شبانه هایماز سبد دختر غزل هایمو رقص بوسه بر سطرهایممی آیمرقصان به سوی تو...تا به انتهای کوچه دلبر که رسیدمبال بگیرمبه م...
من گناهکارترین بنده خدا هستمدر آغوش تو بودم و قدر ندانستمتورا لمس میکردم و ناسپاس بودمخدا حتما برای این گناه مرا مجازات خواهد کردتوبه هم اثر نمی کند.حق الناس بخشیده نمی شود..خدا گفته باید کسی که به او ظلم کرده ای تورا حلال کند...می شود در آغوشت گناهم را جبران کنم ؟؟؟دلنوشته ای از امیرپاشا فدائی...
حاضرم در عوض گرمی آن آغوشتجان شیرین خودم را به تو دلدار دهم حسن سهرابیsohrabi hassansohrabipoem...
و آغوشت حجم کوچک شده ی دنیا بود......
اغوشت خانه ی من است ..محکم در اغوش بگیر ..مرا بی خانه نکن …المیراپناهی -درین کبودنویسنده...
اگرچه باورش سخت ست، اما،جزیره ی شرجی آغوشتبا هیچ کرانه ای --قابل قیاس نیست! لیلا طیبی (رها)...
آغوشت کپری ست،در گرمای تابستان!***آی ی یچه مطبوع ست مرداد ماهِ آنجا.زانا کوردستانی...
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجورساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می کند بدجورمن کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارمیک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می کند بدجورجنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می بازیمپسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می کند بد جورمثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا رابس که حوا ، هوایی اش کرده ، پدرم درد می کند بدجورهرچه کوه بزرگ می بینی ، همگی روی دوش من هستند...
آغوشت به من آموخت،می شود میان بازوانم، محاصره نمایم،گذرگاه آزادی را...-نامق هورامی-برگردان شعر: زانا کوردستانی...
در آغوشت پرِ پرواز دارم غزل از سعدی شیراز دارمجهان از جام چشمان تو مست و... کنارم دلبری طناز دارم✍نازی م(بهناز محمدی)...
امشب با شب های قبل، عجیب فرق داشت... دلم برای بودنت، تنگ شده بود! برای آن روزهایی که با بوسه های پی در پی، مرا شیفته ی خود میکردی... شاعر می شدی تا با شعرهایت، حال دل غمگینم را بهبود بخشی! برای روزهایی که وقتی غم داشتم، تو با آغوشت تمامِ غم هایم را به جان میخریدی! وقتی مرا به آغوش می کشیدی؛ گرمی نفس هایت، عطر تنت، حتی گوش دادن به ص...
- گفتم کِ : یه وقت با خودت نگفتی ما تو این سیاهی موهات غرق می شیم و دیگم راه نجاتی واسمون باقی نمی مونه؟!خندیدُ گفت : خب منم همینو می خوام دیگه می خوام هیچ راه نجاتی نداشته باشی ازم گفتم : کجای کاری بابا خیلی وقته دیگه راهی نداریم به جز تو انگاری همه شکل تو شدن ، همه چیز شده تو . . حتی تو صورت آدما دنبال شکل توام من خیلی وقته که دیگه از تو راه نجاتی ندارم جز آغوشت . .💚: )′!...
سرشار از احساس است،شعرِ زندگی با تو؛ وقتی که:صبح،از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسه هایت،شکوفا می شوم؛و شب،در مَقطعِ شب بوی آغوشت،آرام می گیرم!زهرا حکیمی بافقیکتاب گل های سپید دشت احساس....
آغوشت لانه چلچله عشق است تابنوازد سروددلنواز زندگی را در هم اغوشی رویا هایم-نجوا -مهدی ابراهیم پور عزیزی@mhediebrahimpoor...
تو باشی و کمی هم بوسه بازی، آآآی می چسبد!هوایِ غُربت و مهمان نوازی ، آآآی می چسبد!مونالیزایِ لبخندت خرابم میکُنَد یارا!من و این لذِت تصویر سازی، آآآی می چسبد!نمازم را نمی خوانَم مگر در مسجدِ چَشمت!مُسلمان بازی و این بی نمازی، آآآی می چسبد!چه حالی میکنم در روستایِ گرمِ آغوشت!بهار و عشق و گرمایِ نفسهات، آآآی می چسبد!عسل ریزِ لبانَت را بنوشم پُشتِ یک بوسهو تو هِی دست و پایَت را ببازی، آآآی می چسبد!همین لحظه من و تو هر د...
آغوشت وطن من،و بوی تنت گواه من است...ارس آرامی...
در آغوشم بگیرکه جز آغوشت,دیگر برایم پناهی نیست...
گفتم یه وقت با خودت نگفتی ما تو این سیاهیِ موهات غرق میشیمُ دیگم راه نجاتی واسمون باقی نمیمونه؟خندیدُ گفت خب منم همینو میخام دیگه، میخام هیچ راه نجاتی نداشته باشی ازمگفتم کجایِ کاری بابا خیلی وقته دیگه راهی نداریم به جز تو،انگاری همه شکلِ تو شدن،همه چیز شده تو،تو صورتِ آدما دنبال شکل توم،من خیلی وقته که دیگه از تو راه نجاتی ندارم جز آغوشت......
آغوشت پایتخت مهربانی ست و دستانت پلی به سرزمین خوشبختی . نصرالله عسگری...
قلب تو جزیره ای ناشناخته است و من هر روز در پی کشف آنم برای من مقدسی مثل پرچم وطنمبرای تو باید جنگید برای تو باید جان داد کوثرمرادی فر❤...
جنس آغوشت بهشت و دست ها اردیبهشت سردی دست مرا اردیبهشتت تیر کرد! ارس آرامی...
با بوسه ای چهار میخ میکردم تن آرزوهایم را به آغوشت اگر دیواری میان ما نبود...
یک شب به خوابم آمدی هنوز بسترم بوی گل می دهد از عطر آغوشت خجسته ناطق...
این خدای رب العالمیناز دار و ندار دو دنیایشعطرش را به تو بخشید،باور کنصدای تو بو داردنگاهت بو داردحتی بوسه هایت بو دارداز آغوشت نگویم،که هر کس به من می رسدآدرس عطر مرا می پرسد!...
آغوشت قدر مطلق من است؛با هر حالی که داخلش شومبه هنگام خروج . . . لبریز از حس مثبتم :)- ریحانه کهنوجی...
به جهنمبگذار در آغوشتبسوزم...
چشمان من را خیس باران کرده بودیتقدیر را درگیر هجران کرده بودیپایان نمی دادی هوای سرد غم راای عشق! سهمم را زمستان کرده بودیدر ساحل پر مهر آغوشت نبودماین زندگی را غرق طوفان کرده بودیدیوانه بودم از غم جانسوز عشقتیک عمر قلبم را پریشان کرده بودیعمری ست تنها مانده ام در کلبه ای سرداین خانه را ای کاش ویران کرده بودی...
بوسه هایت ...انار را می ترکاندنفس هایت سیب را می رساندآغوشت ابر را می باراندپاییز ترینی تو..!...
ای مهر رخشانمهر روزم باتو آغاز می شودبا چشمان سیاه و گیسوان مشکینت،صبح قبل از برخاستن ،چنان خیالت را در آغوش می کشم،که فریاد می زنی استخوانم شکست ،رهایم کن ولی کو ،گوش شنوا آغوشت بهشت من است مرحبا به خدایی که بهشت مرا اینجا آفرید................ حجت اله حبیبی...
عطر آغوشترازِ نفسهایَموچشمهایتشروعِ عاشقانه هایم....
آغوشت،،،آخ خ خ! متقاعدم می کند،--بهشت وجود دارد! لیلا طیبی (رها)...
دلم می خواهد ، خودم را بدوزم به آغوشت ولی افسوس!! شده ام همان وصله ای که به تونمی چسبد ......
پناهنده میشومبه سرزمین آغوشتامانم بده!در گوشه ای دنجاز چهار خانه های پیراهنت :)...
روز ها بی تو گذشت یادت از سر ما بیرون نرفتفصل ها گذشت و بوی پرنده ز جان درخت نرفتچقدر باید بگذرد تا گرمای آغوشت را فراموش کنمچقدر باید بگذرد تا دستانم را در تهی فراموش کنممن عاشق خوشی های ساده کنار حضور گرمت بودمعاشق لبخند های ساده ات وقتی حرف میزدی بودم ....
فاصله ی من تا تو میشود زندگی به شرط عشق با موج های میزانی از ماندن های روشن با قطره های ریز ریزی از بوسه های گرم!شکوه چشمانت دلم را امیدواری می دهد به نگاهی شاد !وصدایت نور را تزریق میکند در بزم ماه با حال و هوایی از رقص بی بدیل پروانه ها در پرندِ جانم! از فرا سوی عشقی که از نوازش های تو اندیشه ی مرا بارور ساخته آیا می توان نشنید آن هم هر لحظه صدها بار؟!واینجا مسیر شیشه ای آغوشم شکن شکن وسپید یک کهکشان خیر خواهی و گل را با عشوه گ...