سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من و تو از خوبای عالم هم خوبتر هستیمدر مثال زدن ادما از حوریان بهشتی هم بهتر هستیمتشبه من برای خوبان تو هستیامان که هردو در چاله ای افتاده ایمچاله ای از فکر و خیال و انتقامانچه گذشته باید بگذرداینده در راه است گذشته بر نمیگرددانتقام سرت را گرم میکند چاله ات را گودتر میکندپسبرای خودت قدم بزن خوب منزیر این شهر قشنگبا سری خالی از فکرو چهره ای پر از خنده های واقعیمگراز این دنیا چه میماند برایماناین است دلیل بد بودنمان...
چه غبار سنگینی روی اینه نشسته است!!چگونه است...نمیدانم چندی پیش گردگیری کرده ام!؟آه ...ببین شوق جوانی ام کجا رفته؟!دخترکی که مدام مقابل اینه سرخی انار را بر لبانش طراحی میکرد...چه زود گذشت!!نمیدانم شوق جوانی ام را از دست داده ام یا موی سیاه را رایگان به فلک داده ام...گردی بگیرم از آینه،رفیقی که ماندگار بود،چه صادق است آینه!!یادم امد تنبلی از چه بود.تنبلی از گردگیری...از صداقت اینه...آینه ای که بیم صداقتش را دارمجوانی...