پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دوباره نیمه شب صدایِ مخملِ سگاندر آستانه ی جنون استخوان و باور همیشه خیس رفتگانِ تکّه نان برای مُشتی از نگاه حمد و سوره هاچه می شود مرا؟ قضای نبش قبر میکنمدر این حیات خلوت پر از دهانِ سوژه ها اگر چه خالی ام برای دستبرد خاطرات تو در این حوالی ام چه مُفتضح چه شایگان تویی که در تمامِ باورِ خیال پوش من همیشه اولین بهانه های سیمِ آخریو از میان ردپایِ تلخِ عابران بُزاق رویِ نعشِ باد کرده را...