متن سید هادی محمدی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سید هادی محمدی
هر چند که قامتِ خِضابت خون است
هنگامه ی با حُسَینِ تو اکنون است
با رمزِ تَوَکَّلتُ عَلی نَصر الله
در ضاحیه روز آخرِ صَهیون است
دکتر سید هادی محمدی
چه عاشقانه نشستی کنارِ شانه ی احساس
شبیه برگِ برنده برای دلخوشی تاس
شنیده ام هیجان را میان سرخی چشمت
بگو زبانه بگیرد ضریحِ قرمز گیلاس
عبای تورِ یَمانی شکوفه های چُنانی
دهان گشاده تلف شد حواس پایه ی عکاس
از آسمانِ خیالم شبانه قهر ببارم
زمینِ نرم وجودت بهانه...
ای سایه ی ماورا ، قَتیلُ العَبَرات
آلاله ی نینوا ، قَتیلُ العَبَرات
ماییم و خجالت و نگاه تاریخ
قد قامتِ سَر جُدا، قَتیلُ العَبَرات
بذر هم نذر کنی خیابان بیابانم یک طرفه است
من را برای خودم بیشتر بخواه
از نَشتِ نقابِ دودی ات دق کردم
با هندسه ی عمودی ات دق کردم
بعد از دو سه نخ خاطره و مسدودی
در حادثه ی ورودی ات دق کردم
بعدِ سلاخی دوشاب
دوغ خاردار
نوش تان
در کوچه ی آرواره ها می میرم
با ساده ترین اشاره ها می میرم
وا کن دَهنِ دوخته ی شعرم را
از خِنگی استعاره ها می میرم
ما قاتل ذوالفقارِ حیدر شده ایم
بر فرق علی رواقِ خنجر شده ایم
مثلِ نفسِ نحسِ بنی ساعده ها
شرمنده ی اشک های کوثر شده ایم
شعرم را بر دارِ بی کسی هایم دار میزنم
تنها نُتم، میان تَن ها
ماژورِ غم را پُر می کند
دُکمه های گلو
انتحاری ترین گلوله ی کوله ی
سکوت اند
حداکثر هایم
زبان لایِ حداقل ها گذاشته
چقدر جنازه ، پایِ گیوتینِ زیر سیگاری ریخته
درد
درد
درد
دارم...
سالهاست قاتل اردوگاهی شده ام
که آواره ترین لحظه های درد را به صلّابه کشیده
طوفانِ طراق
طپانچه ی تپانچه های طاق باز را از طمطراق انداخته
کلاغ ها
آبی
خیس
لیز
هیز
شاید هم صابونی اند
خروش خروس در پاویونِ هشت و سی
مُشتی جوجه ی پاییز ندیده را...
در پادگان زخمی و بیدار باش شب
از برجک دهان کسی کلّه پا شدم
و سالها در انتظار آدمم
همیشه ناله های جشنواره ی دمادمم
رواق صحن طعنه های بی امان
میان عَرعَر و هَوار بی نشان
برای دفعِ آخرین تَرانه های بی تبار
و دُک
تُرانه های تار و مار
صدای کَف ترانِ پیرزن
نگاه پَس زنانِ گورکن
چه لکنتی گرفته انتهای درد...
باز هم خواهم گفت
که از آوار ترین قرقره ی بی مادر
کَنَفِ درد ،چرا در وسط پیله ی ما تابیده
وچه بی رحمانه
تار و پود تنه ی شب گوها
در سکوتی ابدی مثلِ خدا خوابیده
باز هم خواهم گفت
که دراعماق رَجِ گندمزار
دست هاشور هبوط
روی هر...
دوباره نیمه شب
صدایِ مخملِ سگان
در آستانه ی جنون استخوان
و باور همیشه خیس رفتگانِ تکّه نان
برای مُشتی از نگاه حمد و سوره ها
چه می شود مرا؟
قضای نبش قبر میکنم
در این حیات خلوت پر از دهانِ سوژه ها
اگر چه خالی ام
برای دستبرد خاطرات...