جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
خسته ام در تکاپوی زندگی گم شده ام هیاهویی برای ادامه ندارم ولی اگ حوصلگی آدم بود شاید اون من بودم حس مترسکی را دارم ک حتی مزرعه بانم ب آن توجه ندارد خودم را گم کرده ام کاش پیدا شوم ......
مثل شب های دگر باز به هم خیره شدندبرکه و ماه ، ولی از سر بی حوصلگی...
لطف کن، از وسطِ خاطره هایم برخیز دورشو ای شبِ بی حوصلگی در پاییز...
من تمامم...پر از این حالت بی حوصلگیست!...