متن شب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شب
سرشار از احساس است،
شعرِ زندگی با تو؛
وقتی که:
صبح،
از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسههایت،
شکوفا میگردم؛
و شب،
در مَقطعِ شببوی آغوشت،
آرام میگیرم!
تو را از وهم میگیرم تو را از آینه از باد
اگر این لحظه بگذارد اگر از شب شوم آزاد
مرا گم کرده در خود این سکوت و بیپناهیها
به راهی میرود هر شب به سمت بینشانیها
اگر این جاده برگردد اگر این بغض ویران شد
مرا با خویش میبردی...
شب که آید دل ز غم آتش بگیرد
خاطرات کهنه ام راهی شود
در خیابانهای دل آهی بگیرد
باز هم دیوانه گمراهی شود
ماه می تابد ولی بی نور و سرد
در نبودت کوچه ها تاریک شد
ای که عشقت در دلم جا مانده است
بیتو هر شب این جنون...
به باران اعتمادی نیست هر شب به یادت نمی بارد
ب دلم نظاره کن هرشب ز دلتنگی خون می بارد
اشکم کبوترانه
ابری به ناف شب می دوزد
دلتنگی همین است...
شب هایم بخیر نمی شود
باید که باشد
و در تمام لحظه هایم تکرار شود
مرا از عطر نفس هایش سیراب کند
و با فانوس چشم هایش
ویرانه ی تاریک قلبم را روشن سازد
شب های بی کسی ام
هرگز بخیر نمی شوند
مگر اینکه به جای تیک تاک ساعت...
هنوزم وقتِ دلتنگی
تو هستی جونپناهِ من
دلیلِ روشنِ شبهام
تو هستی نورِ ماهِ من
نمیدانم چرا هر شب...
هوای چشم مــــن بی تــــو....
کمی بارانی و سرد است...
در دل شب، ماه تابان در سفر دارد مرا
شوق دیدار تو چون موجی ز سر دارد مرا
چون نسیم صبحگاهی در چمن بیتاب و مست
هر گلی در باغ جانم بال و پر دارد مرا
آتشم، چون آفتاب از بام گردون بیقرار
تنگنای آسمان بیبال و پر دارد مرا...
در دل شبهای تاریک آسمان میسوزدم
شعلهای از عشق پنهان بیامان میسوزدم
در هوای وصل جانان بیقرارم روز و شب
چون شهاب از شوق دیدار آسمان میسوزدم
چون نسیم صبحگاهی در گلستان عشق او
بوی خوش از عطر گیسوی جوان میسوزدم
در غم هجران یارم چون شمع سوزانم به شب...
همه چیز برایم روشن است
تو
از تبارِ واژهی آفتاب هستی
که میتوانی این چنین
دستِ کبودِ جوهریام را
از میانِ خطوطِ شب
نجات دهی...
هم برق خانه رفته است
هم برقِ آسمان
دیوارِ شب را ادامه می دهم
شاید دستم
شمعی یا ستاره ای
فانوسی یا ماهی
ببیند
«آرمان پرناک»
و کدام عشق
سایبانِ غریبِ شب را آزرده است
که عرش را
آکنده از چترِ دلتنگی می کند ؟!
✍️اسماعیل دلبری
گاهی شبیه ابر ؛ پر از بغض می شوم
گاهی شبیه باران ؛ پر از اشک
گاهی شبیه شب ؛ پر از سکوت
و گاهی شبیه طوفان ؛ آشفته و پریشانم
چقدر خسته ام از این گاهی ها و بی سامانی ها
دلم هوای آفتابی می خواهد
از راه برس...
شب /
از چشمان گذشته /
به دهان رسیده است: /
دوستت دارم /
دوستت دار...
دوست...
دو...
طاقت بیاورید!
طاقت بیاورید کلماتِ پشتِ دندان!
«آرمان پرناک»
کاش می شد همه بُهتان باشد
همه شب هایی که
بی هوا اولِ شب ؛ شب بخیر میگفتی
و سرت گرم به چشمانِ رقیبی می شد
که زبانم به لالی برسد ؛ تو جانش بودی
من چقدر پرتکرار ؛ غصه ها می خوردم
که شبت را بی درد با دعایِ...
پشتِ پنجره یِ شب
آنقدر پا بلندی می کنم
تا از میانِ ستارگانِ آسمان
از همین دورترها
به چَشمِ بی خوابی هایِ تو برسم
قرارِ ما ،
ساعت هایِ بی خوابیِ تو
پشتِ همین دیوارِ ماه 🌔
اسماعیل دلبری
در شبی که هرکس،
به تعلقی گرفتار ست!
در هیاهوی جهان ،
در خلوت خود گم شده ام سخت..!
«سیداسلام فاطمی»