سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در روزگاری که عده ای در تکاپوی برتری دادن چای نسبت به قهوه، سگ نسبت به گربه و زندگی تجملاتی در خارج نسبت به ایران هستند، عده ای دلخوش به رنگ زرشکی کفش دخترانه ای که پدرشان عید به عید برایشان میخرد رویابافی میکنند. عده ای در شهد شیرین تجملات شناورند و دلزده از شیرینی بیش از حد و عده ای دیگر شکلات تلخ زندگی را با هزار ترفند از گلوی خود پایین میبرند....
تجملات هیچ وقت جاذبه ای برایم نداشتمن چیزهای ساده را دوست دارمکتاب ها را، تنهایی رایا بودن با کسی که تو را می فهمد...
عشق و دوستی ضرورت هستند، نه تجملات. بدون آنها، بشریت نمی تواند زنده بماند....
ساده ترین مانتویی که می شد به تن کردم و ساده ترین روسری را به سر، بدون انگشتر و گردنبد و گوشواره، بی زلم زینبو، این روزها به ساده ترین آدمی که می شد بدل شده ام و از این سادگی خوشحالم. با خودم فکر کردم حالا که کرونا هوار شده بر سرمان، بهترین وقت است برای حذف رسم های بیخود گذشته، جشن های عروسی آن چنانی و مراسم سوم و هفتم و چهلم این چنانی. قبول کنید این آخرها به آدم های بیخودی مبدل شده بودیم، من یکی که گیج می شدم، نمی دانستم این که آمده ام ختم است ...
تجملات هیچوقت جاذبهای برایم نداشت؛چیزهای ساده را دوست دارم، کتابها را، تنهایی را، یا بودن با کسی که من را میفهمد......
جمهوریها در نتیجه تجمل، و پادشاهی در اثر فقر سقوط میکنند....
تجملات هیچ وقت جاذبه ای برایم نداشتند . من چیزهای ساده را دوست دارم . کتاب ها را / تنهایی را/ یا بودن با کسی که تو را می فهمد...