متن فقر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فقر
شلاق های فقر، پیراهن هایمان را پاره کرده است ...
نگرانم نکند کم بشود.
ز سر سفره ی بینوا همین لقمه ی نان خالی.
دلواپس آن تکه ی نانی هستم.
که مبادا ز سر سفره ی بینوا کمی کم بشود.
اینجا سرزمین گرسنههاست!
سرزمینی که در آن،
مسئولان چشم بر مشکلات بستهاند و
خود را به خریت محض زدهاند
نه صدای فغان مردم را میشنوند و
نه عرضهی مدیریت دارند.
در سرزمین ما،
برای مردم فقیرش،
چهار فصل سالش، ماه رمضان است!
سفره و طبقشان خالی خالیست
آری!
در سرزمین...
هر که دارد قصد رفتن راه او باز و دراز!
ماندنش با من لیاقت خواهد و رسم کمال!
در کفم ثروت ندارم! خانه ام آلونک است
همنشین خاک هستم! دور از تخت و جمال!...
زمانے בرב را با جاט و בل حس کرבم
کـہ پسربچـہ ے ؋ـقیرے با تمام بے کسے و تنهایے رو بـہ سنگ مزار ماבرش نشستـہ بوבبا بغض و چشماט گریوט با پرسے از غذا مے گـ؋ـت
ماماט نگراט من نباش בارم کباب و برنج مے خورم
ماماט تو رو خـבا...
آنجاکه
فرش کلبه ی مسکین
حصیر بود
برسفره
تکه نانی و
اندک پنیر بود
بیگانه برد
ازوطنش تحفه
پرنیان
اینجا کسی
نه حامی مرد
فقیربود
نه این دود
از دودکش است
نه این روشنایی
از خانهای گرم؛
دودِ سیگار است و
سینهی سوختهی یک کارگر
در چهارفصلِ زمستان!...
(فرشته، الهیه، اقدسیه،...)
دوستت دارمِ یک کارگر
در این پرانتز
در این مقال نمیگنجد
که آجرهای عشق او
تنهایی میسازند
و آجرهای عشق تو
اختلافِ طبقاتی !
آزاده باشیم و حقیقت را بگوییم
در وادی اندیشه راه حق بجوییم
گاهی بگوییم از غم و بیهمنوایی
از سستعهدیها و رنج بیوفایی
هرچند خوب است از گل و ریحان بگوییم
از شمع از پروانه و هجران بگوییم
هرچند درد عاشقی درد کمی نیست
این درد را غیر صبوری مرهمی...
خسته حالم
از فقر میان دستانی
که زل می زد
به تکه نانی
بر دهان مرغکی
خسته از سفر
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
برای بسیاری از آدم ها ، معمولی ترین داشته های زندگی ، بزرگترین آرزوهای اونهاس ، این یعنی فقر که اگه عدالت در بین بشر وجود داشت هیچکس بهش مبتلا نمیشد.
غم از لبخندمان جاری ست داداش!
تو می دانی دلیلش چیست داداش؟
بیا تاریخ را باهم بخوانیم
زمین جای قشنگی نیست داداش!
برای صبح فردا قد کشیدیم
ولی خورشید را هرگز ندیدیم
پر از پرواز بودیم و شکفتن
دویدیم و دویدیم و دویدیم...
برای فصل بهتر درس خواندیم
چه شب...