.... برای التیام تن رنجور وطنش رفت. با کوله باری از درد،پس از سال ها دوری آمد. نتوانست بماند و بی هیچ گلایه و چشم داشتی رفت.....
مرا به فراخورِ دنیایت بپذیر پیش از آنکه تنِ رنجورِ خاک مرا در آغوشِ خود گیرد و آفتاب بر من بگرید که به وسعتِ دلتنگی ها، در خود نهان شود و خاموش، تا شب شود... از عشق تا ابدیت فاصله، یک دل است و یک اتفاق که میافتد ناگاه میانِ...