
میم.میم.قاف
دلنوشته های دلی روان شناسی
روزهای تعطیل انگار رنگ و بوی دیگر دارد ،جدا شده از روز شمار تقویم، انگار واسه خودشان ولو شده اند به گوشه ای و بی صدا و آرام می خواهند بگذرانند تا کسی نفهمد حس و حالشان را !تا کسی بر هم نزند سکوتشان را!تا با خیالت راحت سپری کنند...
چشمهایم خیره ومبهوت شده به کجا خودمم نمیدانم؟!انگار یخ زده و منجمد شده در لحظه!یا شایدم زمان جا خوش کرده در نگاهم و خیال برخاستن از چشم هایم را ندارد؟!می خواهد بدوشد تمام خوشی های جا مانده در پس توی نگاهم را!تمام روزهای زندگی انگار جمع شده انددر کنار هم...
گفت همه هدف هام سر چندرغاز اینجا به ورطه فراموشی رفته!! گفتم نگاهت رو باید تغییر بدی به تمام اون چیزهایی که فکر می کتی سد معبر برات شدن! گفت تغییر باید براش نقطه امید باشه و بتونیم خودمون کنترلش کنیم ، گفتم گلاسرتو نیازهاش میگه هم نیاز به بقا...