تو لباس رفتن می پوشی ، من غم سیاه و سفیدم را تو چمدان غرور میبندی ...من دو بعد خسته دیدم را تو آفتاب حیات آوری همه را ، من یک آدمک برفی تو در شروع زندگی هستی ، من به تن کردم کفن ام را پس چگونه از تو...