پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گفتند امید چیست؟،،،گفتم امید آن است ، ک یوسف را از ت چاه ب بیرون بلکه ب میز پادشاهی رساند..یوسف از درون چاه فریاد کشید ب برادرانش گفت:من در دلم ریشه امید ب خدا را کاشته ام ..هیچ توفانی از ریشه نمی تواند تکانم دهد..بادی میلرزد و علف هرزی ب رقص می اید..ریشه امیدم توکل ب خداست ..بتاز توفان دیوار دلم هم نمیلرزد..چه خنده ی مستانه ای می کند ،ریشه ریشه امیدم ب هجوم غرش تو ،بتاز توفان من ریشه امیدم توکل ب خداست.....