پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
جان داده اماز بس نبودی در برم ای همزبان جان داده اممن در زمین تنها شدم در آسمان جان داده امشیدای بی همدم شدم ای جان دل می خواهمتاندر میان کهکشچن در آشیان جان داده امدیوانه کرد عشقت مرا مجنون بی صاحب شدمناله کنم شیون کنم ای جاودان جان داده امچون با منی با من بمان ای گوهر شب تاب منعاشق کشی اما چرا من بی مکان جان داده امای عشق رویایی من شیرین من لیلی منچون حاله ای تنها شدم دردت به جان جان داده ام...