متن شاعران
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعران
تا گره وا می شود از گیسوی بانوی باد
می شود آغاز، شرحِ مو به موی پنجره
رضاحدادیان
۱۴۰۳/۷/۷
با شال و با کلاه زمستانی اش، درخت
سرروی شانه های خیابان گذاشته ست
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷
تا پَر نکشد عطر تو از خانه ام، ای گُل!
باید که ببندم همه ی پنجره ها را
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۶/۱
درون جنگلی تنها و دلگیر
کنار برکه ای در حال تبخیر
شبیه ماهی خوابیده بر خاک
پلنگ افتاده بر آغوش تقدیر
ابوالقاسم کریمی
3/شهریور/1403
ورامین
من چراغی قرمزم
بمان
نگاهم کن
تا سبز شوم...
زهره تاجمیری
باید همیشه شاعران حق را بگویند
در بازی اندیشه راه حق بجویند
باید که بنویسند از درد جدایی
از حسرت و دلبستگی و بی وفایی
ازعشق واز باغ و گل وریحان بگویند
از سرزمین خوب مان ایران بگویند
از جنگ از تحریم از فقر ونداری
از سر زمین خوب ایران...
هر بار که مرا به یاد می آوری
سینه ام ترک برمیدارد
کاش خرده های استخوان
در خواب هایت را
ببوسی...
زهره تاجمیری
پرواز بدون تو
سقوط در خاک بود...
زهره تاجمیری
چشم ها به تنهایی خودشان را فریاد میزنند
نیازی به لب و زبان ندارند
حتی به بدن و دست...
میتوانند حرف بزنند،ببوسند،
در آغوش بکشند،
متنفر باشند و یا عشق بورزند.
آن ها جزئی از من نیستند..
بلکه یک امپراتوری مستقل هستند.
زهره تاجمیری
آری مُرده ام
اما دستِ جوهرم بلند است،
و این شعرها که میخوانی
حاصل مُردن های پی در پی من
قبل از به خاک رفتن است...
زهره تاجمیری
بیست و یکم مارس، روزی به نامِ شعر
جشنِ واژگانِ ناب و لحنِ دلنشینِ شاعر
از حماسه تا غزل، از قصیده تا ترانه
هر کلامی، نغمه ی روحِ بلندِ شاعر
با قلمِ جادویی، نقشِ هستی می زند
خلقِ دنیایِ نو، در خیالِ روشنِ شاعر
عشق و امید و ایمان، در...
به غیر از آینه هرگز ، قبول باید کرد
نبود همنفسی در جهان ، مقابل من
رضاحدادیان ۱۴۰۲/۱۱/۱۰
مگذار که چشم تو پر از نم بشود!
لبخندتو آمیخته با غم بشود
مانند جوانه دل بکن از دل خاک!
تا دیدن خورشید،فراهم بشود.
رضاحدادیان
دلِ من دوست دارد ریش باشد
شبیه موج،پُرتشویش باشد
تو بی رحمانه زیبا هستی،ای ماه!
چگونه چشم من درویش باشد؟!
رضاحدادیان
یک حادثه ی تلخم و یک خاطره ی زهر
آری تویی آن قندتر از قند ولی قهر
من کوچه ی بن بستم و یک مرد خیالی
تو دختر زیبایی و شهزاده ی این شهر
من بی خرد و گمشده در عصر زوالم
تو نابغه ی قرنی و علّامه ی هر...
تقاص رفتنت را در شبی دلگیر خواهم داد
و گر یک روز باز آیی ! جوابت دیر خواهم داد
اگر آن روز آیی که دگر کورم ،نمیبینم
جواب عشق و مهرت را به ضرب تیر خواهم داد
نترس از من همه اینها فقط لاف است و ترساندن
زبانم را به...
کوه می دانست
که به پایش
نخواهد ایستاد
رود.
رضاحدادیان
داشتند قسمت می کردند
لبخندهاشان را با هم
اتومبیل های سپید وسیاه
کاش تمام نمی شد ترافیک!
رضاحدادیان
قلب من دیگر به لب هایت ندارد اشتیاق
تا به کی در زیر تیغت جان سپارم با فراق
گر چه از هجران تو جان در تنم پر می زند
مثل جای خالی عکست به دیوار اتاق
در دلم دارم هزاران آرزو هر شب که باز
یاد من از خاطرت افتد...
دست از سر غمگین دلم بردارید
از آجر این خرابه کم بردارید
من کاشیِ نازکِ دلِ سهرابم
اطراف من آهسته قدم بردارید
بهزادغدیری
دلداده طوفان نهراسد ز نسیمی
که سُراید غزلش را
نفس باد صبا یی