شعرهای حسن سهرابی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرهای حسن سهرابی
زندگی کردم تو را یک عمر در رویای خویش،
تا که شاید روزگار،
در لحظه ای قبل از سکوت،
آن پریشان گشته موهای تورا،
در چشم من جاری کند.
یا که دستان تو را بر گردنم،چون ماه نو،
پیوسته نورانی کند،چشم من را تا ابد
همواره بارانی کند
حسن سهرابی
جز اینم هنری نیست که در بازی تقدیر
...
دلداده چشمان پر از مهر تو باشم.......
حسن سهرابی
با تو دریا می شود هر قطره از رویای من
فارق از این فتنه های خفته در شبهای من
حسن سهرابی
بی تو عی زیبای ناپیدا
دلم
دریای بی آب است.
زیبای ناپیدای من
با تو دریا می شود هر قطره از رویای من
فارق از این فتنه های خفته در شبهای من
دلداده طوفان نهراسد ز نسیمی،
که سُراید
غزلش را نفس باد صبایی
چشمان شب پر از خون شد
از سوز زمستان مرموز
از هجوم فتنه های عالم جانسوز
از ورود کلاغ های آمده در نیمروز
از روال کفتارهای آتش افروز
چشمان شب پر از خون شد
از بیگناهی اجساد آمده از گور
از مهربانی جلادهای آمده از دور
از چشم براهی مردان...
موسیقی نگاهت چون آتشی است در دل
آتشفشان جانم در دستگاه شور است
زیبای ناپیدای من,
حسن سهرابی
میانِ قلب و جانهامان،همیشه بیصدا غم بود
د این اَفیونِ دوران و در این دنیای پُر کینه
صراط المستقیم ما ،به سمت کربلا خم بود
حسن سهرابی
Instagram.com/sohrabipoem
کجایی
نجیب و عزیز و یارم کجایی
هوایی رسانی به قلبم کجایی
نبودی ببینی در این بی وفایی
که مرگم رسیده قرارم کجایی
instagram.com/sohrabipoem
گرفتی
از جدایی تا تباهی آسمانم را گرفتی
در سرابی جان جانات ساربانم را گرفتی
ای نگارم بیقرارم در سرایم گر نباشی
دلستانم گر نباشی آشیانم را گرفتی
حسن سهرابی
Instagram.com/sohrabipoem
مرد میدان
زیر باران، جام رندان
با دو چشم ماه رخشان.
خانه ویران، دل گریزان، زیر باران
چشم گریان
حال و روز مرد میدان
در میان خوشه چینان
این چنین است ای عزیزان.
آه از این افسون و میدان
جنگ و خون و جان ارزان
بی صدا با پهلوانان
در...
جان داده ام
از بس نبودی در برم ای همزبان جان داده ام
من در زمین تنها شدم در آسمان جان داده ام
شیدای بی همدم شدم ای جان دل می خواهمت
اندر میان کهکشچن در آشیان جان داده ام
دیوانه کرد عشقت مرا مجنون بی صاحب شدم
ناله کنم...
مرا از موجِ گیسویت ،
پناهی نیست در این دریا،
چه خوش باشد
در این طوفان،
من و آن موجِ گیسویت.
........................حسن سهرابی
پُر کن از سوسن و سنبل همهٔ ذهنت را
و تُهی کن همهٔ نفرت را،
قلبتان را پُر از مهر خدایی بکنید.
بگذار که تنها
بِرَود تا ته آن ثانیه ها.
دِلتان را بسپارید به باد.
بسپارید به دستان خدا.
بوی بهار در تن ثانیه ها پیچیده است،
بگذار که...
چه دل انگیز است،شکوه بهار
در اندوه زمستانِ بیقرار
در هیاهوی کلاغ ها و کفتارهای بی تبار
شکوفه های سر برآورده از سوز خزان
نشان از روییدن جوانه هاست
زمان پریدن پروانه هاست
فرمان دل بریدن از بهانه هاست.
و چه دل انگیز است،دمیدن سرود عشق
در ساز هستی.
خزانِ...
دانی که فرهاد چرا غمگین است
از این همه اخلاص چه دل چرکین است
امروز که بینی دلش غمگین است
اندر غم احساس آن شیرین است--------
شاعر حسن سهرابی
در چشم تو از هوس هوایی باشد
گمراهی و عشقِ بی وفایی باشد
از آنچه شود سهم تو در راندن من
تنهایی و درد بی شفایی باشد
آرزویم این است جانا
که چُنان تیغِ فَلَک
بَر زَنَد از ریشه تو را
که دِگَر رنگ خوشی
هیچ نیایَد به دِلَت.
حسن سهرابی
sohrabipoem
سُخنها رَدِپای وَهلِ مرگ است
که دائم با دلِ من در نبرد است
دلی خسته چُنین پیغام سَر داد
که مَرگ با جانِ من در جنگِ سرد است
حسن سهرابی
sohrabipoem