سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عادتی دارم در غذا خوردنباید لقمه ی آخر پُرمَلات باشد، یکجور که طعمش بنشیند به دهانم، و چشم و دلم را سیر کند تا وعده ی بعد! چند روز پیش بعد از مدت ها رفتیم جگرکی. چهار سیخ سَردل سفارش دادند با یک سیخ جگر. من جگر-دوستم! خسیس بود صاحب مغازه! در هر سیخ، سه تکه ی کم جان گذاشته بود. سَر دل خوردم به ناچار، لقمه ی آخر را اما جوری تنظیم کردم که جگر باشد. یک نصفه لیموی تازه را هم نگه داشتم زیرِ تکه ای لواش تا انتها. چسبید.پدربزرگم به فاصله ی دو هفته عم...