سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عبور می کنم از کوچه های دلتنگیبه گوش می رسد امشب صدای دلتنگیدوباره شرشر ِ باران ؛ بدون چتر و کلاهزدم به کوچه فقط در هوای دلتنگیبه جز تو حال مرا هیچ کس نمی فهمدببین رسیده ام آخر کجای دلتنگیگذشت عمر من اما چه شد نفهمیدیکه بود رفتن تو ابتدای دلتنگیمن از کنار تو بودن چه دیده ام جز رنجرها مباد کسی در بلای دلتنگیاسیر درد عجیبی شدم تماشا کنکجا کشانده مرا ماجرای دل تنگیدلم تپیده و فهمیدم از تپیدن هاشکه باز رد شدم از ...