بر شانه هایم تکیه کن تا باورم باشد یک خشت هم از من بماند باز دیوارم
ناگهان آمد و زد، آمد و کشت، آمد و برد او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود
او فقط آمده بود از دل ما رد بشود
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد او فقط آمده بود از دل ما رد بشود