سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
رها کردی مرا هرچند در آغاز فصلی سردولی با خاطرات شاعری عاشق چه خواهی کرد!؟قدم زد پا به پایم کوچه، هر شب خاطراتت رابرای زندگی کردن شدم روحی خیابان گردمرا بردی کنار چشمه ات، لب تشنه آوردیدلت می خواست از گرمای آغوشت شوم دلسردبرایت خواب هایی دیده ام بسیار رویایی!تو را در خواب هایم لااقل باید به دست آوردنگاهت هم گواهی می دهد دلبسته ام هستیبیا تا راه برگشت است از تصمیم خود برگردحبیب حاجی پور...