پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روزهای عمر پرشتاب در گذرندبرف ریزان شد بر موهای مشکینماما هنوز هم چشم به راهمرفتیبدون هیچ آمدنی...کاش تکرار داشتی مثل فصل ها....عاقل نیستمفلسفه نمی دانمعرفان نخواندماما نیامدنت به شاگردی ام نشاند...حالا مسئله های انتظار را حل میکنممثنوی های عاشقانه را از حفظ میخوانمجغرافیای عشق را میشناسممن دروس دلی را خوب خوانده امشاگرد اول شدم در کلاس دلدادگیو حالا پیشه ام شده ست خاطره بازیمن خاطره باز ماهری هستم...