پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیروز فضول خانم مُرد.راستش دوست ندارم آن خدابیامرز را این طور خطاب کنم،نه این که حالا مرده و دستش از دنیا کوتاه شده، آنموقع که به بهانه های مختلف می آمد دم خانه هم دوست نداشتم به او فضول خانم بگویم.این اسمی است که همسایه ها روی او گذاشته اند.از وقتی که مُرده،احساس آرامش نمیکنم.مدام حس میکنم توی خانه است و روی همین مبل،رو به روی من توی سالن نشسته.گاهی حتی صدای راه رفتن اش را می شنوم.دیروز که دستانم را زیر شیرآب می شستم،حس کردم روی توالت فرنگی ن...
بابابزرگم از یه زن ۱۷ تا بچه داشتفکر کنم خدا بیامرز داشت امتحان میکرد یه زن چنتا بچه میتونه دنیا بیاره...
یه بار پیش بابابزرگم چوسناله میکردم که موهام داره میریزه و فلان، برگشت بهم گفت ببین اگه مو خوب بود در کونت در نمیومد خدابیامرز همیشه زبان قانع کننده ای داشت...