او، مهلتی از حزن و اندوه گرفت و قدح حرفهایش را سر کشید مهلتی از شعر گرفت و خانهای با خیال بنا نمود مهلتی از من گرفت و آغوشش را آرزویم کرد و رفت! برای قایم کردن شک و دودلیهایمان او سیگاری روشن کرد و من ترسی بیپایان را! او...