دیروز تا نهایت خورشید سم زدم در گوشه های شهر پر از دود دم زدم مبهوت گشتم از ادب مردم شهر خوب و بد نگاه پلیدم بهم زدم دست کسی برای مدت باز مانده بود من پشت پا به هستی ی لطف و کرم زدم طفلی گرسنه با دل پر...