دیروز تا نهایت خورشید سم زدم...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای

دیروز تا نهایت خورشید سم زدم
در گوشه های شهر پر از دود دم زدم

مبهوت گشتم از ادب مردم شهر
خوب و بد نگاه پلیدم بهم زدم

دست کسی برای مدت باز مانده بود
من پشت پا به هستی ی لطف و کرم زدم

طفلی گرسنه با دل پر گفت ای خدا
حماسه ی وجود تو را من رقم زدم

شهر شلوغ بی کسی و پرسه های من
در گوشه ای نشسته ، همه بر عدم زدم
آنقدر با خیال کثیفم شدم عجین
تا شعر نو سرودم و با خود قدم زدم

ZibaMatn.IR
خوش بین
ارسال شده توسط
ارسال متن