سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیگر به راستی می دانم که درد یعنی چه : درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود ، بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیه زدن در داروخانه نبود ، درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم می شکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد ؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد !دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی می گذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد ......
دردیعنی درکنارت هست اما نیست اودردیعنی میشناسی و ندانی کیست اودردیعنی شوق دیدارش کماکان در دلتدردیعنی درخیالش عشق بی معنیست اودردیعنی صبح تا شب انتظارش میکشیدردیعنی غصه و غم را نداند چیست اودردیعنی فکر تو درگیر او هر روز و شبدردیعنی تو نمیدانی کجا با کیست اودردیعنی گرمی دستان تو خورشیدواردردیعنی در جهانت سمبل سردیست اودردیعنی میدهی جان تا بخندد لحظه ایدردیعنی عاشقش هستی ولیکن نیست اوسید عرفان جوکار جمالی...