شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
داستانکپشت پنجره بال بال می زدند پرنده ها..تا دم دمای صبح زدوخورد بود هوا.دل نمی خواست آسمان از خواب بیدار شود.اَبرهای غلیظ سیاه دی.رعد و برق دسترس خیابان.دُرناهای سفید پاره پاره روی روزنامه ها......