سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تو نبودیبهار آمدباران باریدحضورتدر لابه لای گل ها و شکوفه های بهاریی نیز نمایان نشدتو در پاییز هم نبودیحتی حضورت زیر درخت نارنج هم نبوداما منسال ها برای چال کوچک کنار لبت هزاران هزار غزل سرودممن سال ها مست می و جام شراب چشمانت بودماکنون که دور کهربای چشمانت را چروک حصار کردهو چال کوچک کنار لبت در لا به لای خط لبخندت پنهان شدهاین دل رسواباز جام شراب چشمانت را میخواهدتو باشی کافیستخیال جوانی ات به کناردلبر جاناربود...