شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
آمدم سر بزنم شعر بخوانم برومآنقدر دلزده هستم که نمانم برومبه همین کوچه و این خانه و دیوارِ اتاقو به آیینه سلامی برسانم برومآخرین بار به لب هات کمی زل بزنمبه دلم طعم لبت را بچشانم برومیک کمی خاطره جامانده که بردارم و بعدتن رنجور خودم را بکشانم برومبغض هم واسطه شد خواست دلت را ببردتو خریدار نشو، زود برانم برومباز باران زده در گوشهٔ چشمم، بایداشک... در دفتر شعرم بچکانم برومارس آرامی...
دل زده میشوم از تمام بودن ها وقتی یکی پس از دیگری قصد رفتن می کنید! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...