پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
همین که دوستت دارم، بسیار خوشبختم.آخرین قرارمان به وقت بی قراری،سرت را روی شانه ام گذاشته بودی و موهایت از اشک خیس بود.دست هایت را ستایش می کنم که مهر لبانم برای طاعت تو است.《 من شهد لبانت را با خود تا هر دو جهان به کندوان زمان می برم 》دست هایت را کمی به من امانت بده که دست هایت، خوشبختی من هستند....