پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مادر بیچاره منمبه جای اینکه روز مادر برات کادو بخرم برات فاتحه می خونم...
امروز تولدم بود...تولدم را بدون حضورت جشن گرفتم...میخندیدم و شاد بودم...اما اینها همه ظاهری بودکنارم نبودی ولی قبل خاموش کردن شمع ها آرزویم بودی....میخندیدم ولی دلم خندیدن با تو را میخواست...در عکس هایم کنارم نبودی ولی در دلم جای داشتی...دلم جشن با تو را میخواهد....دلم خندیدن با تو را میخواهد..دلم تولد و اولین تبریک تو را میخواهد......
ای سفر کرده ی جاوید من«ای مادر خوبم!»در این روز فرخنده و جشن روز مادر بیشتر دلتنگت هستمیادت همیشه سبز،و خاطره ی مهربانی هایت تا ابد در قلب من است....