سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آن شبکرانهٔ کف آلود دریا گرمابه ای عافیت زا بود و ماسه های نمور، رختِ خوابی نرمکومه های کهنسال در آرزوی ستونی ستبر بودند و سقفی سترگنسیمِ نازک جامه ماسه های ساحل را به حریرِ دامن، نرم، نوازش می کردماه در تماشای انعکاسِ مواج رخش غرقه بوداما هنگامی که خورشید مشکین چادرِ پولک دوزش را برکشیددامن کبود دریا را حجاب کرد و رخ پنهان داشتصیادان به ساحل درآمدندبا قایق های کاغذین و نفس های واپسینو آنچه به تور اندر یافته بودندتنها آب بود و...