پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ره توشه باوربا دیدنش دلدادگی از سر گرفتمحال و هوای برگ نیلوفر گرفتمدر بامداد ساقه ترد خیالشپبچیدم و دور خودم سنگر گرفتمچون ذره ایکه جان بگیرد با نسیمیاز روی خاک جاده بال و پر گرفتممثل چلیپایی که روی طره هایشامواجی از دریای پهناور گرفتمدر ساحت شهلای لبریز شرابشافتادم و از دست او ساغر گرفتمبا فتنه های کفر آئین جمالشدر سینه ام ره توشه باور گرفتممن بودم یک آسمانی پر ستارهدر ساحل چشمان خود لنگر گرفتم♤♤♤✍...