متن دلدادگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلدادگی
دلباختهی چشمِ تو شد، شورشِ قلبم؛
چشمک بزن و مهر بدم، بر تپشِ دل!
باشد که دلبری را به کوی ما رسانی
زین دردها رهانی این دل آسمانی
با خندهای بهاری، غم از دلم زدایی
چون آفتاب شادی بر بام بیکرانی
در چشم تو ستاره، در جان من ترانه
آهسته قصهگویی از راز جاودانی
از بادهٔ نگاهت مستم چو موج دریا
در ساحل تماشا،...
دریاب دل عاشق و دیوانه ی ما را دریاب.
تو خلاصه ی تموم آرزوهای منی.
تا نگاهِ دلِ دیوانِ غزل، یارِ من است،
گفتن از موجِ جنونزای عطش، کارِ من است
هرکجا، سازم رها، موجِ نگاه،
باز هم، چشمِ دلم، سوی تو هست...
نگاهت کاشکی میآمد
کمی چشمک به دل میزد
و قابِ نابِ جانم را
جلا میداد
صفا میداد
به هر دم
وفا میکرد با قلبم
و دل را با خودش میبُرد
به پروازِ بلندِ مهر
و اوجِ پاکِ احساسات!
غرب و شرق و شمال و جنوب را بیخیال.
قبله ی من جایست که چشمان تو نمایان میشوند.
آن سیه چشمان تو، دل را هوایی میکنند.
در دل دیوانه ام، دارند خدایی میکنند.
به هوای چشم تو،
من ندهم دل به کسی.
سرزدم، با موجِ قلبم، ساحلِ بحرِ نظر
کو نگاهی، کآورد، دل را به اوجِ التهاب؟
روزی که تو آمدی،
زندگی ام مثل یک کتابِ ناتمام شد
که ناگهان صفحههایش پر از نور شد.
تو آمدی و من فهمیدم
که عشق، یعنی همین:
یک نفر بودن، در سکوتِ دنیایی که بیصدا میچرخد.
گاهی چشمانت را نگاه میکنم
و در آن عمقِ بیکران،
خودم را گم میکنم......
دل شبیه موج دریاست، پریشان تو شد
عقل در میدان جنون، مات و گرفتار تو شد
شب به شب نام تو را بر لب دل زمزمهست
ماه از چشمان تو، خاموش و بیزار تو شد
گر چه در چشمت گناه است و تبِ آتش زده
باز این عاشق به حکم...
خــوب ست تـمامِ مــاه و سـالم با تو
خــوب ست همه فــکر و خیالم با تو
در قــــهوه ی چشـــمانِ تو ای زیبا رو
نـــیکو ست زدم هر چه که فالم با تو
گمان میکرد که در دام سیه چشمان مستش من اسیرم
نمیدانست که خود دام سیه چشمان مستش برگزیدیم.
از بهر سر زلف پریشان سیه توست،
که دیوانه شدیم ما.
از فکر تو بیرون نروم،
تا به تنم هست جان و نفسی.
تـــــــو
قدم رنجه ڪن اے
عشق خیالت راحت جاے
تــــــــــــــــــو،تُوے دلم
تا به ابد پابرجاست
دل
نازم دلی که دل به دل این و آن نشد
در دل نشست و خوار دل دلستان نشد
دل می دهی اگر به دلم درد دل کنم
واگویه های آنچه که از دل عیان نشد
دل دل نکن عزیز دلم! دل نمی شود
آن دل که لایق دل صاحبدلان...
کجا درگیر چشمان تو شد قلبم.
که گم کردم میان آن سیه چشمان تو دل را.
صبح است و دلم پر از هوایِ عشق است
چون بلبـــلکان پر از نوایِ عــــشق است
سرشارِ غـــزل هســـتم و دل، کوکِ غزل
این کوکِ دل و غزل ، عطایِ عشق است