ره توشه باور
با دیدنش دلدادگی از سر گرفتم
حال و هوای برگ نیلوفر گرفتم
در بامداد ساقه ترد خیالش
پبچیدم و دور خودم سنگر گرفتم
چون ذره ایکه جان بگیرد با نسیمی
از روی خاک جاده بال و پر گرفتم
مثل چلیپایی که روی طره هایش
امواجی از دریای پهناور گرفتم
در ساحت شهلای لبریز شرابش
افتادم و از دست او ساغر گرفتم
با فتنه های کفر آئین جمالش
در سینه ام ره توشه باور گرفتم
من بودم یک آسمانی پر ستاره
در ساحل چشمان خود لنگر گرفتم
♤♤♤
✍ علی معصومی
ZibaMatn.IR