پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وای بر من تو همانی که امیدم بودی؟تو همان چشم سیه دلبر افسونگر من؟هر چه کوشم مگر این حادثه باور نکنممی دود یاد خطاهای تو در باور منوای این یاد گنه خیز جنون آلودهآهنین چنگ فرو برده در اندیشه منترسم این یاد روانسوز که در جان زده چنگاز سر خشم به تلخی بکند ریشه مندر خیالم چه نشستی به تباهی؟برخیزتا که جان را ز غم یاد تو آزاد کنمپنجه اهرمنی را ز گلویم بردارتا به چاهی روم از ننگ تو فریاد کنم...