شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هر آنچه دیدم تو بود هر چه شنیدم تو بودگل در بیابان منم به یاد باران منمدل از تو خالی نشد خشک از بی آبی نشددور از تو بی سامانم پیر از غم هجرانمروح از تنم خسته شد چون به پرش بسته شد ای تو روح و روانم عشق تو جان پناهمسوی تو پر میکشم دست از این سر میکشم...
گناه، هر چیزی است که روح و روان را تیره و تار می کند....
واقعا خیلی حیفه که ادم نمیتونه،روح و روانش رو بیاره نشون بده و بگه :ببین چیکارش کردی ......