پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
و سیبهمچنان محبوب ترین میوه میان آدمهاست...!!آریا ابراهیمی...
شب های دراز بی عبادت چه کنم؟طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟گویند کریم است و گنه می بخشد گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم!؟ارس آرامی...
افسوس که عمر خود تباهی کردیم صد قافلهٔ گناه، راهی کردیم در دفتر ما نماند یک نکته سفیداز بس به شب و روز سیاهی کردیم...
فکرم درگیر است، درگیرِ خودمان!ما آدم ها موجودات عجیب و غریبی هستیم روحمان ظرفیت نامحدودی برای خوب بودن و بد بودن دارد، گاه آنقدر پاک و بی آلایش می شویم که از فرشته بودن فقط دوبال را کم داریم و گاه آنقدر گناه کار و رذل می شویم که نمی دانیم دفعه ی بعد که در آینه نگاه می کنیم خودمان را می بینیم یا حیوانی را که از خود ساخته ایم؟! خدایا، ای نزدیک تر از رگ گردن، ما را در آغوش بگیر و مراقبت کن......
هرگز تو را هرگز گناهت را نمیبخشمتوبی وفا تر از همه بودی نفهمیدملعنت به انها که وفا را یاد من دادند من هرچه دیدم از دل خوش باورم دیدماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
✍نویسنבہ : مهבے سلمانے 🔶🔹🔸🔹 🔸🔹🔸🔷بهانہ ے کسایے کہ میخواט خوבشونو تو ارتباط با نامحرم گول بزنن :این یکے با قبلے ؋رق בاره😍نہ این خیانت نمیکنه❤️پسر خوبیه😍בختر خوبیه😍خیلے پاکہ اصلا✨قول ازבواج בاבه😇☑️בاבاشا و آبجیاے گلم قطع بہ یقین بگم بهتون👇🏻👈🏻هیچ وقت نمیتونے انتظار یہ زنבگے پر از عشق בاشتہ باشی، בرحالیکہ اول زنבگیتو با گناہ شیطانے شروع کنی📛اوט نہ با قبلے ؋رق میکنہ شایב בوتا اخلاق بבتر هم בاشتہ باشه😐📛قول ...
گناه تو نگاهی است که ایمانِ قلبم را فرو می ریزد🌱🌊......
غیر از تکیه بر دیوار دیگر هیچ تکیه گاهی نیستنشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیستامید زندگانی می شود دور چون تو نزدیکیمحبت های تو چون باد گاهی هست گاهی نیستتو مثل یک بیابانی من تشنه در پی آبمببار ای ابر باران خیز که از آب هیچ نشانی نیستغمت چون گله کفتاری که یورش کرده بر جانمکه قتل پیکر فرسوده ی من اشتباهی نیستبه جرم یک تفس با توست عمری ست که می میرمبه غیر از عاشقت بودن مرا دیگر گناهی نیستغزل گفتن بدون تو مرا رسوای ...
دامی است که باید بکشاند به گناهمسیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم...
به راه زنان دانه دل مپاش فریبنده جفت مردم مباش زن پارسا را مگردان ز راهکه از رهزنی بدتر است این گناه روان را گناه گران آورد بس آسیب در دودمان آورد...
در سیاهی ظلمت زای ذهنش آواره و سرگردان ، پَرسه می زند این طرف و آن طرف ،در تاریکی وحشت زای ذهنش ،صدایی می آید گوش می دهد،بله ... کوفتن در !آنچنان می کوبند که انگار گریزان است. شتابان می زند شاید پناهگاهی بیابد.اما...صدا از کجا می آید !؟از کدام طرف !؟از کدامین سو !؟مات و مبهوت می پرسد،کی هستی ؟؟با شتاب می کوبد.می گوید؛که،منم خودِ تو ...در جایش می خشکد،خودِ من ... !!؟ پس این شخص کیست اینجا ایستاده که ...
تو گر گناه من شوی توبه نمیکنم ز تو جام لبت بنوشم و باز گناه میکنم ......
تو زیباترین اشتباه منیترا می پرستم اگرچه خطاستگناه است اگر دل سپردن به عشقبه جان می خرم آتشی که رواستترا دیدم و دیده ام خون گریستدلم غرق و جان بر غمت مبتلاستخبر دارم از آتشِ عشق و آهبسوزان که دل شعله ی ماجراستگرفتار باشی رهایی که نیستچه زنجیر و قفلی براین دست و پاستبه توفان زده خوب داند که عشقچه دریای بی رحم و بی انتهاستحکایت چنین است سوغات عشقشب و خلوت و گوشه ی انزواستهادی نجاری...
گناهموجم و می شویم گناهت را بر ساحل دریا صدایت راوقتی که می رقصیآن رد پایت را ......
عشق تنها گناه من بود که توبه از آن بر من حرام است:)♥️🎶...
اکبر اکسیریا کریم هاهمه جا را به گند کشیده اند.می خواهم بزنم، می گویند گناه دارد.می خواهم بترسانم می گویند گناه دارد.ترس از گناه زندگی ما را به گند کشیده است....
شب های دراز بی عبادت چه کنم؟ طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟ گویند کریم است و گنه می بخشد گیرم که ببخشد زخجالت چه کنم!؟ارس آرامی...
دل دادیم و گفتند گناه استبا خودشان نگفتند خیانتی کهبا خیال او و کنار دیگری بودن باشدگناه نیست؟!...
تشنه ام تشنه آغوش تو حتی به گناه آتشی بر تنم انداز جهنم به درک...
و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم...برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمدو بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت،برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختندو هیچ کاری برای ثابت کردن دوست داشتن هایشان انجام ندادند،تار موهایمان قافیه ی شعر و غزل نشدو صدایمان تسکینِ درد هایشان...ما عشق اول نبودیم؛وگرنه...برای دیدنمان لحظه شماری میکردندو برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند،تنها نمیماندیم،یادِ یک نفر خودمان را از یادما...
.در این زمانه گناهی که مهربانی کردبه من بگو که بدانم کدام جانی کرد؟سلام کردم و چون دیگران نشستم، اومیان این همه آدم مرا نشانی کردنگاه کرد؛ سپس خیره شد؛ سپس برخاستاگر چه خنده من نیز همزمانی کردگرفت دست مرا مثل قایقی کوچکبه سمت دورترین نقطه بادبانی کردبه خشم وحشی طوفان سپرد روحم راکسی که آمد و با آسمان تبانی کردبلند کرد و در آغوش خویش غرقم کردشبیه موج که یک کشف ناگهانی کردبه دست شعر سپردم شعور را دیدمبه پ...
نادر ابراهیمی:آتش بدونِ دود نمیشود، جوان بدونِ گناه !...
برای دلبری قطعاً سپاهی تازه میخواهدکه دل بردن از او هربار راهی تازه میخواهدخسارت دیده از آن عشق طوفانی چه ها دارد؟!که چون طفل یتیمی او، پناهی تازه می خواهد!به بار آورده افکارش هیاهوهای بسیاریبرای خطّ زدن بر آن، سیاهی تازه می خواهدزلیخایی که دارد در درونش خوب می داندکه یوسف خواستن گاهی گناهی تازه میخواهدبه شیرینی که داغی تلخ و سنگین بر جگر داردبگو فرهاد مشتاقت نگاهی تازه میخواهدتهی از هرچه میخواهد،تهی از دوستت دارم...
گناه قلبم،چیزی جز عاشقی نبود...عاشقی کردن هم جرم نبود،اما گناه بود... و چه گناهی شیرین تر از عشقی که به تو دارم...؟!برای گناه عاشقی، هیچ حکم و محکومیتی را در نظر نمی گیرند... فردی که عاشق می شود، هر چقدر هم که گناهش سنگین باشد، نمی تواند توبه کند...آن جاست که می گویند: گر تو شوی گناه؛ توبه نکنم ز تو! ناز (نازنین)...
گناهِ تازه ام باشمثل_گندممثل_سیبمن به جهنمِ با تو مشتاق ترمتابهشت بی تو......
نمیفهمم چرا در این دنیا دل شکستن،بی مهری و نامهربونی شده مد هر سال،شده از واجبات زندگی.«کاش خداوند روزی به این مردم بفهماند کسی که دلش را شکانده ای اشرف مخلوقات من است،جدا از اشنا و فامیل بودن من مسلمانم شکستن دل هر ادمی گناه بزرگی به بار دارد»∆به قلم:فاطمه حمیدی(💙Abinaffsh💜)∆...
با انار سرخ لب هایش فریبم داد ومنروزه خواری هم اگر کردم گناهم پای عشق!...
همه ی وجودم را میگویم لحظه ای دلم برای درماندگی اش سوخت.دستی نبود ک تکه های خورد شده اش را جمع کند .خودش را بند کسی کرده بود ک هیچ نمی فهمید از عشق، هیچ نمی دانست از علاقه،هیچ درکی از دوست داشتن نداشت.مگر چ گناهی کرده بود ک این گونه تاوان دادچ گناهی کرده بود جز...اصلا چ کسی گفت عاشق گناهکار استچ کسی گفت دل توان گناه کردن دارد دل چ می فهمد گناه چیست از من ک خودم را بهتر نمی شناسی؛ساده بگویم برایت ؛من ؛جز مهر نمی دانم ،جز محبت نمی...
تو بیا ...مست در آغوش من ودل خوش دار ...مستیَ ت با بغلتهر دو گناهش با من ...!! ...
دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش داردهوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارددلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کردههوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کردهدلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکردهو او را در بیابانی،خراب و دربه در کردهدلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانشبه عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانشدلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای داردهوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارددلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت داردهوای بوسه ای شیرین از آن شیرین ...
تنها کسانی که حق دارند واقعا گناه کنند، کسانی هستند که می توانند گناه کنند و بخندند....
اگرلمس تن توگناه استمن عاشقانه آن گناه رادوست دارمو نوید آن آتش جهنم رانیز...
شیرینی لبانت راآنگاه حس کردم که وقتیتورا بوسیدمزنبورعسلی روی لبانم نشستومن درکندوی نگاهتبه تماشای زیباترین گل نشستموتوسینه مرمرین ات رابه شهوانی ترین نگاهمان گستراندیومرابه هرچه گناه بود قهقه خنداندی...
از آخرین بار که عکست را بوسیدم، بسیار پیر شده ام، ای زنی که غم لبخندش را دوست دارم. از آن آخرین بار، که ازحروف کلمه تراشیدم و به پای نبودنت ریختم، تکه تکه از دست رفته ام، همان طور که شاعری که دوستش داری گفته بود.هربار به آسمان کوه نگاه می کنم، باید به خودم یادآوری کنم ستاره های درخشان سنگ های مرده اند، و ماه تنها آینه بی رمق خورشید است. باید از ماه و ستاره دوری کند کسی که خاکسترشدن در مجاورت خورشید را تجربه کرده. باید اجازه بدهد شب از موهایش ...
عشق دوم هم دروغ و هم گناهی دیگرستدل بریدن ها مکرر راه راهی دیگرستقلب هر کس خانه ی پاک خداوندست وبسعاشقی کردن بجز او اشتباهی دیگرستبا نگاهی دل نبندی، گول احساست مخورجستجو کن، حاکم قلب تو شاهی دیگرستبا صداقت دوستی کردی که هم رزمت شودوای اگر روزی ببینی در سپاهی دیگرستهر کسی افتاد در چاهی به او یوسف مگوعشق او یک عشق دیگر ، چاهچاهی دیگرست ...با پدر یکرنگ باش و سفره ی دل باز کنمطمئنا" بعد یزدان ، تکی...
با وسوسه در نگاه تو حل شده ام در بوسه ی گاه گاه تو حل شده ام آغوش به خاطرت گشودم ای عشق برگرد! که در گناه تو حل شده ام...
با خیال تو به سر بردن،اگر هست گناهبا خبر باش که من،غرق گناهم همه عمر …...
دلم را به تو دادم؛به تویی که اهل ماندن نبودی.از همان اول، رفتنی بودی و من این را خوب می دانستم؛ ولی به روی خود نمی آوردم.حال تو رفته ای و دلم را نیز با خود برده ای و من همچنان در انتظارم.البته نه در انتظار بازگشت تو، بلکه در انتظار رهگذرانی هستم که بیایند و مرا احمق نامی در ذهن خود ثبت کنند؛ زیرا آنها هم می دانند که کسی که دلش با خودش نیست، دیگر کس نیست.باد با مستی، میان کوچه های خالی و خلوت تلو تلو می خورد. مه بالای...
گاهی اوقاتبه تحریر آورم افکارِ خویش راو محکوم می کنمرویداد های پس و پیش را.چشم ها را می بندمو هجوم می برم به عقیده هاجای هیچ انکار نیست،من پرم از حیله و فریب ها.گویم که،چه موجودیست این جهانِ پست؟هیچ بود و به خدا هیچ هست!تو اگر جوابی داری، باید بشمارم تا شصت.حالا که در خونَش،شادی های کشنده را کم داردو تا دلت بخواهد در خودش غم دارد!اگر بخواهی بمیری، این حوالی سم دارد؟!عدالتش این است کهدر آخر سپرده می شوی به خاک...
به کدامین گناه دل کندیاز من و این دلی که عاشق بوداز همین من که دوستت می داشتاز وجودم که با تو صادق بودبه کدامین گناه محکومممن نگفتم که عاشقت هستم؟حکم کردی نبودنت را...حیفبه تو اصلا چگونه دل بستم؟...
چه تلخ است شرمساری کبیر از جفای صغیر...چه سخت است رجعت حرف اُلفت از شهوت کُلفت...آه که چه بد غلامانی بودیم که حرف خالق را به شهوتی زود گذر برگرداندیم و با پاره ای از روحش با تمام وجود گناه کردیم و هر چه گذشت از شرافت دورتر و بی شرف تر شدیم.انگار نه انگار که او با امید وجود روحش در ما بی لیاقتان ما را اشرف مخلوقاتش خواند.به نام خودش قسم که شرف حیوان از انسان بیشتر است شرف آن شیری که تا گرسنه نباشد نمیدرد به صد شرف انسانی که از دل سیری م...
به این خوشیم که شام سیاه، کوتاه استچه سود؟ فرصت دیدار ماه کوتاه است.حباب آه کشید و به نیستی پیوستکه عمر، مثل بلندای آه کوتاه است.دو پلک مهلت دیدار هم به شرم گذشتچقدر وقت برای گناه کوتاه است...
اندوه را می تکانَد از یقه پیراهنمانگشتانی که جمعیّتِ یاری استبه گاهِ تنهاییدر تو نگاه می کنم،شعر فراموشم می شودای ابر بردبارکه آسمان اتاق را به حرکت درمی آوریو چون قصیده ای بلند بر من فرود می آیی!لبخندت عفو عمومی استبر گناهانِ منطعم دهانت رادر جیب هایم بریزمی خواهم به دیدنِ ماهی ها که رفتم،دستِ خالی نباشم...
بار دیگر انتظار بانگ زیبای اذانبار دیگر خلوت دل با خدای مهربانبستن چشم و دل و ذهن و زبانت بر گناهروزه داری، یاریِ افتادگان ناتوان...
ماه عبادتست و من، با لب روزه دار از اینقول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است........
او برایم آدمیست که اسمش را حوا میخوانم،تو بیا و بمان، یک سیب که سهل استباغ را برایت خواهم چید؛بیخیال عالم هستی و ابدی...گناه هم بی درنگ لذتی خواهد داشت،گر حوا تو باشی...من هم میپذیرم این زمین را....
گناه عالم و آدم به دوشت؟فدای خنده ی گندم فروشت.عزیزم حرف مردم را بیندازمثه موی سیاهت پشت گوشت...
زیاد فاصله داریم، من ز تو دورمتو آب می خری و من گناه می شورمبرای ماهی دریا، تو دانه می ریزیو این منم که همیشه به فکر یک تورم...
تو آه منی اشتباه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویمتو همسفر نیمه راه منی؛ چگونه هنوز از تو میگویم؟!پناه منی تکیه گاه منی؛ که زمزمه ات مانده در گوشمگناه منی بی گناه منی! که بار غمت مانده بر دوشم…...
اﻧﺴﺎن ﮐﻪ ﻏﺮق ﺷﻮد ﻗﻄﻌﺎً می میرد؛ ﭼﻪ در درﯾﺎ، ﭼﻪ در رؤﯾﺎ، چه در دروغ، ﭼﻪ در ﮔﻨﺎﻩ، چه در خوشی، چه در قدرت، چه در جهل، چه در انکار، چه در حسد، چه در بخل، چه در کینه، چه در انتقام. مواظب باشیم غرق ﻧﺸﻮﻳﻢ! انسان بودن، خود به تنهایی یک دین خاص است که پیروان چندانی ندارد....