شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
آرزوبیرانوند (تو پدر خوبی میشی)تو پدر خوبی میشیاینو همیشه زری بهم می گفت، زری دختر همسایمون بود … تو همه ی خاله بازی ها من شوهر زری بودم ، رضا و سارا هم بچه هامون …همیشه کلی خوراکی از خونه کش می رفتم و میاوردم واسه خاله بازی، ناسلامتی مرد خونه بودم ، زشت بود دست خالی بیام … یادمه یه بار پفک و یخمک و آجیل تو خونه نداشتیم منم قابلمه ی نهارمون رو بردم واسه زن و بچه موقتی رفتم تو حیاط ، زری داشت به بچه ها می گفت سر و صدا نکنید الان ب...