پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آمدی اما دلم چشم از تو بستدر سکوت سینه افتاد و شکست آمدی ، اما نه وقت انتظار !گرد پیری بر سر و رویم نشست...
پاییز زیبایم !برگ هایت را زردتر کن تا تکرارم شود سبزی و شادابی را ، زردی و بی تابی در راه است ؛ و باز تکرارم شود که اندوه پاییز هم ماندگار نیست .دل انگیزترین فصل خیالم !برگ هایت را قطره قطره ببار تا خاطرات تلخ و ناامیدی ها را از سرم بر زمین بریزی و من ، قدم زنان خش خش تلخی ها و شکست ناامیدی ها را زیر پاهای خسته ام زندگی کنم و امیدوار باشم به چرخ گردون و گردش روزگار ...پاییز جانم ! این بار دل انگیزی یا غم انگیز ؟!زهرا جهانخواهی_باران...