متن پاییزی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پاییزی
لبریزِ خسته ترین آذر
و خش خشِ برگ ها
زیر رقصِ پاهای آزادِ باد
آواز می خواند با نگاهِ مستِ فردا
آذر
می پرسد:
آیا این پایانِ راه است؟
یا آغازِ شعله ای دیگر؟
...
فردا
تنها می خندد...
فیروزه سمیعی
پاییز جادوگرست
می دمد سحرش را
بر شاخه های خسته
که به رنگ سرخ و زرد می رقصند
مثل شعله هایی که
از میان خاکستر می خیزند
آری
او با دستان نامرئی اش
آهسته درختان را عریان می کند
تا در خواب سردی فرو روند
و رؤیای بهار را در...
من همان صبح پاییزی ام
که با صدای زنگ اول به شادی می رسید
همان کوچه ی شلوغ
که هر قدمش پر از دلهره ی درس و امتحان بود
کتاب هایم پر بود از
حاشیه نویسی های بی خیالی
چه رؤیایی
چه شوقی!
در جیبم
رنگ خودکار آبی
و بوی...
نه نشاطی است در شاخه ها /
نه پرنده ای /
به ساختِ آشیان /
درختِ مطرود از جنگلم /
درختی /
که هر برگش /
دچارِ صرعِ پاییزیست... /
«آرمان پرناک»
صدای پای یلدا می اید..
انتهای خیابان اذر...
خزان بوی رفتن میدهد...
وقرار عاشقی برف و
برگهای رنگی وعشق بازی
عاشقانه عروس فصلها..،؛
چه کسی گفته پاییز کرک وپر ندارد
پاییز جان میدهد..!
زمستان جوانه میزند..!
وهمه چیز به اسم بهار تمام میشود.
اسمان بغض میکند...
پاییز چمدان بدست ایستاده.....
به دلم بنشین!
شبیه بارانی که بی وقفه به شیشه می نشیند
و بهاری می کند پاییزی ترین روزهایم را...
علیرضا سکاکی
اصلا خبر داری
به هنگامه ی باران
در عصرهای پاییزی
جیب کاپشن سردترین جا برای
گرم کردن دست های خالی است...
علیرضا سکاکی
همسایه آه ودختر پاییزم
از دلهره ی نماندنت لبریزم
خالی شده از نبود تو آعوشم
جای غزل از دوچشم خون میریزم
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
به قلبم آمدی در یک غروب سرد پاییزی
دلم را برده ای با یک نگاه از بس دل انگیزی
.
شبیه چای میمانی درون یک شب برفی
پر از گرما پر از عطری تو از احساس لبریزی
.
خجالت آفت عشق است بگذارش کنار ای دوست
سکوتی میکنم تا تو...
بیچاره پائیز
چه بیرحمانه به پائیز می تازیم ریزش برگهایش را میبینیم وخورده میگیریم، اما بارانش را نه!؟
حق با شماست پائیز جسارت تابستان را ندارد اما مثل زمستان هم بیرحم نیست..
پائیز ، پائیز است بی اختیار می بارد نمی دانی اشکهایش علتش گرد وغبار حاصل از باد بی...
وقت رفتن بود!
رفتن به آن سوی خاطراتِ خوب
رفتن از فصلی که
یاد آورِ
چَشم های عاشق اش بود
باد آرام گفت :
دست باید کشید !
از بودن های مکرر،
از سال های دور ...
از خزانی که افکار شبانه را
قلقلک داد ،
باد آرام چشم هایش...
خدا حافظ پائیز !
ممنونم از تو ،
ممنونم که
خاطراتِ فراموش شده را
دوباره زنده کردی
ممنونم برای ...
بو*سه های برگهایت
روی کفش های تنهای ام
ممنونم از نگاه های
مِهر آمیزِ بارانِی ات
ممنونم از تو ،
برای بودن های تکراری ات
خدا حافظ پاییزِ ...
پائیز...
مگر می شود !؟
پائیز از راه برسد
دلی تنگِ خیابان نشود
مگر می شود
پائیز بخندد
دلِ عاشقی غَنج نرود ،
چَترش را بیاورد و
هیچ کسی عاشق نشود!؟
رعنا ابراهیمی فرد
فصلی هستم برگ ریزان !
وقتی دلتنگِ
روزهای کودکی می شوم
وقتی ...
امید هایم زرد رنگ ،
نگاه های جوانی ام را
به صلیب می کشد !
فصلی هستم برگ ریزان !
وقتی تَنم ،
پشیمان ...
دورِ خاطره های خاک خورده
چرخ می زند
وقتی ...
عَهد ها...
روبه روی پنجره ای
رو به درختان
رو به پائیز ،
دریچه ای رو به پاکی ،
هوای دل انگیز ...
یادِ دستانی هستم
که همچون ماه ،
زلفانِ پریشان از دوری را
نوازش می داد
یادِ نگاه هایی که
ایمان داشت به مهربانی ام
به زیبائی های درونی ام...