سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
می شنوم بوی باد راآمیخته با عطر وجودتمست می شوم از بودنتلمس حس کردنتمن خوشبخت ترینم چون تو هستیدارمت و با منیاین عشق ابدیست ......
هوا که سرد میشودهیچ دلیلی نداردجز آنکه من برایگرمای وجودت بهآغوشت پناه بیاورم...
زیبا تریناتفاق روتین زندگی امدوست داشتن توستبدون حتی ذره ایتکراری شدن...
لبخندت دیدنیست جاناهم دل میبری هم جان رادیوانه می کنیویرانه می شومدرخشش چشمانت ستاره ای در دل شباین نگین رخشان عجب دل می برد ....
این بار،ورق برمیگردد...آنکه از دیده برفت ؛از دل نرفت که نرفت......
+ چرخه ی قشنگیه...- چی؟+ تو می خندی دنیام زیر و رو میشه...
دچار عشقِ تو شدنناب ترین گرفتاریِ این زندگانیست...