یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
"با من بیا و رد شو آهستهاز کوچه های سرد پاییزیتا پُر شود در سینه ی این شهریک عطر باران دل انگیزیای کاش چون پروانه ای عاشقگم میشدم در آسمان تویک لحظه میخندیدی و بعدشیک عمر میمردم برای توگفتی چه هستی از کدامین شهرگفتم که من از جنس بارانمباران اگرچه لب ندارد مندارم برایت شعر میخوانمشعری که از اسم تو پُر گشتهشعری که از عشق تو لبریز استچندین بهار آمد ولی این دلدر کوچه های سرد پاییز است"...